در جلد سوم از چهارگانۀ تاریخ ادبیات ایران و قلمرو زبان فارسی، بررسیهای خود را از قرن نهم آغاز میکنیم و تا پایان سدۀ دوازدهم ادامه میدهیم. برشهای تاریخی مورد نظر ما در چهار جلد کتاب از منطق تحولات ادبی پیروی میکند. نقطۀ عزیمت ما در جلد نخست، دورۀ پیشااسلامی بود و بررسی سیر تکوین و تحولات ژانرها را تا میانۀ قرن پنجم ادامه دادیم. بخش عظیم آنچه که ما ادبیات پیش از اسلام مینامیم، در دورۀ اسلامی نوشته شده و انتساب آن به ایران پیش از اسلام به اعتبار زمان و مکان تولید اولیۀ آن آثار است و گرنه آنچه ادبیات پهلوی – زرتشتی نامیده میشود، عمدتاً در سدههای سوم تا ششم به زبان فارسی نوشته شد. میراث کهن ما ایرانیان عمدتاً در سه قرن نخست اسلامی به زبان عربی منتقل و پس از طی فرایند دگردیسی، از حدود قرن سوم به زبان فارسی نو در آمد. مسئلۀ اصلی ما در جلد نخست «شکلگیری و انتقال میراث» عصر پیشااسلامی به دورۀ اسلامی به زبان عربی و پس از آن، به فارسی بود. از منظر مطالعات تاریخ ادبی، این «تکوین و انتقال» باید در پیوند با یکدیگر بررسی میشد. پنج قرن طول کشید تا ایرانیان میراث خود را به عصر جدید منتقل و در نظم گفتمانی جدید، هویت خویش را تثبیت و خودشان را به عنوان «ایرانی مسلمان» بازتعریف کردند. جلد نخست کتاب، داستان این تکوین، انتقال و تثبیت هویت را روایت میکرد.
در جلد دوم به سراغ تحولات ادبی در فاصلۀ قرن ششم تا پایان قرن هشتم رفتیم. در این دوره، مسئلۀ ایرانیان انتقال میراث یا تثبیت هویت ملی نیست. آنها توانستند به دو هدف مذکور دست پیدا کنند. از جانب دیگر، حوادث تاریخی و شرایط برونمتنی آنها را بر مسیر تازهای قرار داد. وقتی ادبیات قرنهای چهارم و پنجم را با سدههای هفتم و هشتم در سرتاسر قلمرو زبان فارسی مقایسه میکنیم، متوجه تفاوتهای شدید میان نظام ژانرها میشویم. در یک سوی این برش زمانی، حماسه و ستایش غلبه دارد و در سوی دیگر، عشق و عرفان. گویا ما از یک فضای گفتمانی به فضای گفتمانی دیگری وارد شدهایم و نهتنها مسائلمان، بلکه شیوههای تحقیق و تعریفمان از مسائل بنیادین حیات هم تغییر کرده است. اواخر قرن پنجم تا پایان قرن ششم، دورۀ این انتقال است و سدههای هفتم و هشتم، دوران تثبیت نظم گفتمانی جدید. بنابراین، این سه قرن بر روی هم کلیتی را میسازند که از قبل و بعد متمایز هستند. منطق تحولات تاریخ ادبی به ما میگوید این سه قرن را باید یک برش تاریخی به شمار آورد و درست بر همین اساس هم بود که ما جلد دوم را به بررسی تحولات ادبی از اواخر قرن پنجم تا پایان سدۀ هشتم اختصاص دادیم.
اینک در جلد سوم، بر آستانۀ قرن نهم ایستادهایم. باورمان این است که زمینههای اصلی تحولی که ادبیات ما در قرن دهم از سر گذرانده، در سدۀ نهم شکل گرفته است. این قرن، دورۀ «تمهید مقدمات تحول» است و چنانکه در صفحات آینده خواهید دید، نطفۀ فرزندی که در سدههای دهم تا دوازدهم به دنیا میآید، در قرن نهم بسته شد.
سید مهدی زرقانی