اوریدیس: (آرام) یه چیزایی مثل این تو دنیا هست که ما نمیخوایم، ولی اونا وجود دارن؛ آروم و بیکران مثل دریا.
اورفه: فکرش رو بکن، ما دیروز موقع خارج شدن از این اتاق میتونستیم دیگه ربطی به هم نداشته باشیم؛ حتی مثل الان که از یه خانوادهایم هم نباشیم. هیچی جز دوتا دشمنِ لبخند به لب، خشک و مؤدب که از یه چیز دیگه حرف میزنن. اوه! از عشق متنفرم...
اوریدیس: هیس! نباید این رو بگی...
اورفه: الان حداقل همدیگه رو میشناسیم. از وزن سرمون، وقتیکه خوابیم، و از صدای خندهمون باخبریم. حالا دیگه خاطراتی داریم که میتونیم باهاش از خودمون دفاع کنیم.
اوریدیس: تمام عصر، تمام شب، تمام روز. چقدر ما ثروتمند یم!