چشمهایم را ترک میکنم که گویهای شیشهایست
زبانم را ترک میکنم
دهانم را ترک میکنم که رؤیای جاودان زبانم است
گلویم را ترک میکنم که غلاف صدایم است
قلبم را ترک میکنم که سیبی سوزان است
ششهایم را ترک میکنم درختهایی که هرگز ماه از میانشان نتابیده است
بویم را ترک میکنم که بوی سنگی است مسافر باران
انگشتهایم را ترک میکنم که ده آرزوی کوچکاند
بازوانم را ترک میکنم که همواره میخواستند مرا تنها بگذارند
پاهایم را ترک میکنم که تنها شبها عشق ورزیدند
نشیمنگاهم را ترک میکنم دو ماهپارهی بچگیام
...
لباسهایم را ترک میکنم دیوارهایی است در باد موج میخورد
روحی را ترک میکنم که ساکنِ اینهاست
دست خواهم کشید. دست خواهم کشید.
و تو هیچیک را نخواهی داشت از ایشان
چرا که من باز دارم با هیچ آغاز میکنم