از این پاها خستهام
بس که هر سو کشیدند
رفتم
هر سو نیامدند
کشیدمشان
پس پرچین زرد نیزار
پاپیچ تنِ چوبیام شده خاک
و جای پاهای برهنهام،
نی هفتبند میروید
همۀ این چند ساعت را
باران باریده به راه
همۀ معبرها گل شدهاند
نشستهام
و پایم
میترسد از در خانه بیرون بگذاردم
فریادی به نیزار میریزد
زوزۀ گلوله
شیار میکشد باد رسوای هر جایی را