کلماتم تاریکی میکنند
با تصویر کاملی که چشمهایم از تو میگیرند،
کلمات تاریکی میکنند
اندوهِ هر عکسی را تنها یک لبخند نشان میدهد
ما در بخشی از زندگی ایستادهایم که نور نمیبیند
و تنها بخشی از زندگی را زندگی میکنیم
مثل خطی کج رفتهایم
و خون ما تقدیمنامهایست بر کتابی که هر جایی جز فروش میرود
کلمات تاریکی میکنند
و تو تنها نوری هستی که چشمهایم را گشاد میکنم
چگونه در خون خود تند میشوم
وقتی زمین با جاذبه خود فشار میآورد
چگونه در خون خود تند میشوم
وقتی تو در جایی ایستادهای که جایی نایستاده است
پوستم از تو نور میخورد
و در آخرین پیامک کوتاه اضطراب جهان را برمیگرداند
برگرد!
قلبم، مشت میکند و بر سینه میکوبم
زردها را بیخود قرمز نشدهام
و خون مردمم تا آخرین قطره خود بر خیابان مصرف شد
کلماتم تاریکی میکنند
و تو تنها نوری هستی که از جسمم برمیگردم
سرم را بر سینهات میگذاری
و آخرین تصویرم در چشمت کامل میشوم
کامل میشوم در تصویری از زندگی جامانده از خودش
که چشمهای تو با لبخندی اندوهگین میگیرند!