زمین را عاشقت کردی، هوا را عاشقت کردی
و هرچه بود بین این دو تا را عاشقت کردی
گِلت وقتی که حاضر شد، خدا لبخند زد، یعنی
ز بس زیبا شدی، حتّی خدا را عاشقت کردی
به خود میبالم از عشقت ولی همواره میپرسم:
«چه در ما یافتی آیا که ما را عاشقت کردی؟»
نه تنها من، نه تنها او، نه تنها شاعران، حتّی
غزل را، بیتها را، واژهها را عاشقت کردی
سپس عشق تو از واژه به قلب ساز ناخن زد
و بعد از آن «دو ر می فا سلا» را عاشقت کردی
به وقت خواندنت بیاختیار از بغض لبریزم
تو حتّی بغض را، حتّی صدا را عاشقت کردی