ـ در تاریکی شب در آسمانی که ماه پشت ابر پنهان مانده است ابرها آرامآرام کنار میروند و ماه را نمایان میکنند.
ـ در خیابانی نسبتاً بیرفتوآمد در پایین شهر، تعداد زیادی از مردمان دور گروهی تعزیهخوان جمع شدهاند. گروه تعزیهخوان در حال اجرای تعزیهی حُرّ دلاور هستند. شبیهخوان حُرّ در کنار اسب سفیدی ایستاده است و آوازخوانی میکند. در اطراف چند چراغ گازی دیده میشود که روشنایی به میدان داده است.
ـ داخل یک مغازهی پرندهفروشی: در تاریکی شب که مغازه هم در تاریکی رفته صدای آرام پرندگان مختلف شنیده میشود. به ناگه در میان انبوهی از قفسها، سه مرد که بیشک دزد هستند در حال خالی کردن گاوصندوق و خالی کردن چند پرنده از قفس میباشند.
ـ همان موقع در خیابان، سواری گشت شهربانی پیدایش میشود. پس از توقف، دو مامور از سواری پیاده شده و با فاصلهای صدمتری از تعزیهخوانها و با فاصلهایی نزدیک به مغازهی پرندهفروشی، شاهد اجرای تعزیه میشوند.
ـ حالا داخل مغازه یکی از سارقین متوجهی چراغ سواری شهربانی شده است. هر سه سارق همدیگر را با ترس و اضطراب نگاه میکنند. سپس با سرعت بیشتر پولها را داخل کیسه میریزند. بعد از این کار یکی از آنها داخل گاوصندوق یک پرندهی مرده قرار میدهد و درِ آن را میبندد.
ـ تعزیه در حال اجرا میباشد و یکی از ماموران شهربانی به سبب نوحهی محزون میگرید. مامور دیگر از گریستن او پنهانی پوزخند میزند.
ـ سه مرد سارق آرامآرام از میان انبوه قفسهای پرندگان به سمت در ورودی مغازه میآیند. در به آرامی باز میشود. نگاه مامور شهربانی که پیش از این پوزخندزنان بود به باز شدن در ِمغازه میافتد. او مشکوک و با تعجب به خود میگوید این وقت شب چه کسی داخل مغازه است؟ مامور گریان هم به سبب تعجب وی متوجه باز شدن در مغازه میشود. ناگهان به شکلی خیرهکننده تعداد زیادی از پرندگان از میان درِ باز شده به بیرون پریده و پرواز میکنند. لحظه به لحظه به تعداد آنها اضافه شده و تردید هر دو مأمور به سرقت بیشتر میشود. ناگهان دو نفر از سارقین در پوششی سیاهرنگ، شتابان از مغازه به بیرون آمده و با دو مأمور چشم در چشم میشوند. اندکی بعد از سکوتی حیرتآمیز در نگاه آنها، سه سارق در دو جهت مخالف پا به فرار میگذارند. مأمور گریان به دنبال دو سارق رفته و مامور زیرک به دنبال سارقی که به سمت میدان اجرای تعزیه گریخته میرود.
ـ تعزیه در حال اجرا میباشد و هیچ یک از شبیهخوانان و تماشاگران متوجهی سرقت و فرار سارقین نیستند. سارق دواندوان به سمت گروه تعزیه میرود. مأمور ایست میکشد و تیر هوایی شلیک میکند. مجریان تعزیه و تماشاگران متوجهی صدای گلوله میشوند. سارق دواندوان خود را به میدان تعزیه میرساند. کیسهی پول و چاقویی در دست دارد. تعزیهخوانها عقب میکشند. مردان و زنان ترسیدهاند. سارق تهدیدآمیز و با سرعت، سوار بر اسب شبیهخوان میشود و در همان حال پا به فرار میگذارد. همه حیرت کردهاند. مامور شهربانی دیر رسیده است و شاهد فرار کردن سارق و تاختن اسب میشود. دواندوان به سمت او میرود اما بعید است که به او برسد.