0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  پادشاه آهن نشر آذرباد

کتاب پادشاه آهن نشر آذرباد

مجموعه سرزمین آهن کتاب اول

کتاب متنی
فیدی‌پلاس
نویسنده:
ناشر:
درباره پادشاه آهن
آن شب شام پرتنش بود. از دست پدر و مادرم به‌شدت عصبانی بودم: از دست لوک چون آن کار را کرده بود و از دست مادر چون اجازه داده بود. با هیچ‌کدام‌شان حرف نزدم. مادر و لوک باهم در مورد مسائل پیش‌پاافتاده و بی‌اهمیت حرف زدند و ایتان ساکت نشسته و فلاپی را محکم بغل کرده بود. خیلی عجیب بود که ژرمن‌شپردمان آنجا نیست و دنبال خرده غذا نمی‌گشت. زود از سر میز بلند شدم و به اتاقم برگشتم و در را محکم پشت سرم به‌هم کوبیدم. خودم را روی تختم انداختم، یاد تمام وقت‌هایی افتادم که با من اینجا خوابیده بود، یک موجود گرم و قابل‌اتکا. هیچ‌وقت از کسی چیزی نمی‌خواست، به اینکه نزدیک ما باشد راضی بود، همیشه کسی که کنارش بود را در امان نگه می‌داشت. حالا رفته بود و خانه خالی‌تر به نظر می‌رسید. آرزو کردم می‌توانستم با کسی حرف بزنم. می‌خواستم به رابی زنگ بزنم و در مورد اینکه این انصاف نیست به او غر بزنم؛ اما پدر و مادرش (که ظاهراً از پدر و مادر من هم کهنه فکرتر بودند) تلفن یا حتی یک کامپیوتر نداشتند. انگار در قرون‌وسطی زندگی می‌کردند. من و راب برنامه‌های‌مان را در مدرسه تنظیم می‌کردیم، یا گاهی بی‌خبر سروکله‌اش بیرون پنجره‌ی اتاقم پیدا می‌شد، درحالی‌که کل دو مایل را پیاده آمده بود. ارتباط نداشتن با راب دردسر بزرگی بود که تصمیم داشتم وقتی برای خودم ماشین گرفتم حلش کنم. مادر و لوک نمی‌توانستند تا ابد مرا منزوی نگه دارند. شاید خرید بزرگ بعدی‌ام، دو موبایل برای خودم و راب بود؛ و نظر لوک هم به درک. این قضیه‌ی "تکنولوژی شیطانیه" خیلی قدیمی شده بود. فردا با رابی حرف می‌زدم. امشب نمی‌توانستم؛ به‌علاوه تنها تلفن خانه‌ی من یک خط ثابت داخل آشپزخانه بود و من نمی‌خواستم وقتی بزرگ‌ترها در اتاق بودند در مورد حماقت‌شان نق بزنم. این کار دیگر زیاده‌روی بود. کسی با ترس به در اتاقم زد و سر ایتان از لای در داخل آمد. روی تخت نشستم و چند اشک روی گونه‌ام را پاک کردم. گفتم: «هی نیم‌وجبی. چی شده؟» یک چسب زخم با عکس دایناسور روی پیشانی‌اش و دست راستش باندپیچی‌شده بود. «مامانی و بابایی بُو رو فرستادن بره.» لب پایینش لرزید، سکسکه کرد و اشکش را با پولیش فلاپی پاک کرد. آه کشیدم و روی تختم زد. وقتی‌که از تخت بالا آمد و با خرگوشش روی پاهایم نشست برایش توضیح دادم: «مجبور بودن. نمی‌خواستن بُو دوباره گازت بگیره. می‌ترسیدن صدمه ببینی.» ایتان با چشم‌های درشت و اشک‌آلود به من نگاه کرد، درک و شعوری که در چشم‌هایش دیده می‌شد فراتر از سنش بود. با اصرار گفت: «بُو منو گاز نگرفت. به من صدمه نزد. بُو داشت سعی می‌کرد منو از دست مرد توی کمد نجات بده.» دوباره هیولا؟ آه کشیدم، می‌خواستم حرفش را نشنیده بگیرم؛ اما بخشی از من تردید کرد. اگر حق با ایتان بود چه؟ من هم این اواخر چیزهای عجیب‌وغریب دیده بودم. اگر... اگر بُو واقعاً از ایتان در برابر یک‌چیز وحشتناک و ناخوشایند دفاع می‌کرد...؟ نه! سر تکان دادم. این مسخره بود! چند ساعت دیگر شانزده‌ساله می‌شدم؛ برای باور کردن هیولاها خیلی بزرگ شده بودم؛ و دیگر وقتش بود ایتان هم بزرگ بشود. او بچه‌ی باهوشی بود و کم‌کم داشتم از اینکه هر وقت اتفاق بدی می‌افتاد لولوخرخره را سرزنش می‌کرد، خسته می‌شدم. دوباره آه کشیدم. سعی کردم بدخلق به نظر نرسم. اگر خیلی تند برخورد می‌کردم احتمالاً می‌زد زیر گریه و من نمی‌خواستم بعد از تمام اتفاقاتی که امروز برایش پیش‌آمده، ناراحتش کنم؛ بااین‌حال، این قضیه دیگر خیلی ادامه پیداکرده بود. «ایتان. هیچ هیولایی توی کمدت نیست. چیزی به اسم هیولا وجود نداره، باشه؟» اخم کرد و پاهایش را روی روتختی کوبید. «چرا هست! خودم دیدم‌شون. با من حرف می‌زنن. می‌گن شاه می‌خواد منو ببینه.» دستش را بالا گرفت تا باند را به من نشان بدهد. «آقای توی کمد اینجام رو گرفت. داشت منو می‌کشید زیر تخت که بُو اومد و آقاهه رو ترسوند.» مشخص بود که نمی‌توانم نظرش را عوض کنم؛ و واقعاً نمی‌خواستم در اتاقم بدخلقی و قشقرق راه بیندازد. کوتاه آمدم و دست‌هایم را به دورش حلقه کردم. «باشد، خیله خُب. بیا فرض کنیم امروز یک‌چیزی به‌جز بُو تو رو گرفت. چرا به مامان و لوک نمی‌گی؟»
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
2.۴۱ مگابایت
تعداد صفحات
349 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۱۱:۳۸:۰۰
نویسندهجولی کاگاوا
مترجمیاسمن میرزاپور
ناشرآذرباد
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۳۹۸/۰۴/۲۶
قیمت ارزی
3 دلار
قیمت چاپی
33,500 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۲.۴۱ مگابایت
۳۴۹ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
4
از 5
براساس رأی 53 مخاطب
سرگرم‌کننده 🧩 (2)
حال‌خوب‌کن ✨ (1)
5
37 ٪
4
39 ٪
3
11 ٪
2
3 ٪
1
7 ٪
35 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
1

من نزدیک صد صفحه از این کتابو خوندم . کتاب کاملا شبیه کتاب بیگانه برندون موله . که اونم خودش یه تقلید معتدل شده طلسم استفن کینگه. کاملا قابل پیش‌بینی . و حتی لازم نیست تا تهشو بخونم .... یه شخصی که به نوعی به یه دنیای بیگانه وصله در حالی که هیچ خبری نداره و یهو با سر میفته تو ماجرا و در نادانی غوطه وره در حالی که یه سری دوست به شدت اگاه داره که میمیرن همون اول اطلاعات بهش بدن . و توی سی ثانیه اول شروع ماجرا ها اماده سفر به یه دنیای ناشناخته میشه . تکرار یه فرمولی که قبلا جواب داده. الیس در سرزمین عجایب ..نارنیا ... نبرد با شیاطین دارن شان و دوتا کتابی که بالا گفتم. در کل ارزش خوندن نداره

3

مجموعه داستان فانتزی پریان در ابتدای قرن بیست و یکم با الهام از شخصیت های نمایشنامه نیمه شب تابستان شکسپیر. دختری نوجوان درگیر ماجراهای سرزمین پریان می شود و هویت واقعی و قدرتش را پیدا می کند. ایده خوبی است و داستان پردازی جالب و پرکشش است. این جلد اول مجموعه پری آهن است، سه جلد دیگر هم هست (دختر آهن، ملکه آهن، شوالیه آهن) و البته یک سه گانه اسپین اف (شاهزاده گمشده، قلمرو آهن، جنگجوی آهن) هم بعدا نوشته شد و چهار تا هم داستان کوتاه در این مجموعه آمده. امیدوارم زودتر بقیه جلدهای کتاب هم ترجمه و منتشر شود.

5

من خودم مجموعه رویازاد آهنین رو از نشر باژ خوندم، هر چهار تا جلدشو. واقعا داستان عالی ایه. نویسندگی خیلی قوی ای داره. وقتی شروع به خوندن می کنید دیگه نمی تونید ولش کنید. من هر کدوم از جلداشو توی ۲۴ ساعت خوندم? یه چیزی هم که متوجه شدم ، ترجمه ی نشر باژ با آذرباد فرق داره. مثلا توی کتاب رویازاد آهنین اسم برادر کوچیک مگان، ایتن بود . ولی توی این کتاب اسمش، ایتان هستش. من که خودم ترجمه ی نشر باژ رو بیشتر دوست دارم. در کل بگم که کتاب هیجان انگیزی هست.?

5

بسیار عالی و جذاب نوشته شده خیلی خواندنی است ترجمه فوق‌العاده عالی داره طنز را خیلی قوی و به موقع به کار گرفته و این باعث جذابیت بیشترش شده سبک داستان جوریه که کاملا احساسات نویسنده به راحتی منتقل میشه واقعا خواندنی و جذاب هست

4

واقعا نمیخوایین جلدای بعدیشو بزارید؟ همه مجموعه کلا ترجمه و چاپ شده واقعا این کار مسخره است یا یه مجموعه رو کامل بزارید یا اصلا نزارید این چه کاریه آخه؟

4

کتاب خوبیه، ترجمه‌ش روونه ولی زبان عامیانه و کتابت رو قاطی کرده. داستانش قشنگه ولی خیلی چیزاش کلیشه‌ای و قابل پیشبینی برای فانتزی خوان‌هاست. اما اگر از اولین تجربه‌های فانتزیت باشه جالبه‌. شخصیت پردازی‌ها خوبن ولی کامل نیستن.

5

کتاب خیلی خوبیه. داستانش پر هیجان و اتفاق تکراری نداره. یه ویژگی دیگه اینکه واقعا از دعوای اَش و پوک واقعا لذت میبردم. خیلی تیکه های جالبی میپرونن. فعلا ۳ جلد رو خوندم و جلد اخر چون فیدیبو نداشت رو میخوام از کتابفروشی بخرم.

3

عالیه، من تو دو روز حدود ۲۰۰ صفحه رو خوندم، ژانر درام و کمی کشن و تخیلی هست و برای کسانی مثل خود من که داستان های ماجراجویانه دوست دارند عالیه، ممنون از نویسنده و ناشر و فیدیبو🙏🏻🙏🏻🌺🌺🌼🌼💜💜

4

دوستان اگه کسی تو آکانت فیدیبو خودش کتابای زیادی داره به این لینک تلگرام بیاد یه گروه زدم که میشه توش کتاب هامونو با هم به اشتراک بزاریم @fidibo۲f۴

4

حقیقتش قبل از شروع کردن این کتاب اصلا فکر نمی‌کردم کتاب خیلی جذابی باشه ولی بعدا فهمیدم اصلا نمی‌تونم ازش دل بکنم!! خیلی جالب بود و بی‌صبرانه منتظر جلدهای بعدی هستم.

نمایش 25 نقد دیگر
4
(53)
سرگرم‌کننده 🧩 (2)
19,400
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
پادشاه آهن
مجموعه سرزمین آهن کتاب اول
آذرباد
4
(53)
سرگرم‌کننده 🧩 (2)
19,400
تومان