0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب منهای دو ساموئل بنشتریت نشر قطره

کتاب منهای دو ساموئل بنشتریت نشر قطره

کتاب متنی
فیدی‌پلاس
درباره منهای دو
هنوز شب است، ژول و پل را می‌بینیم که به جاده‌ای کم رفت و آمد رسیده‌اند. پیژامه‌ی بیمارستان را بر تن دارند و ژول سرمش را در دست گرفته است و بر روی چرخی به دنبالش می‌کشد. به‌نظر می‌رسد که نگران است. پل عصبی‌تر است و دایم به چپ و راست خیابان سرک می‌کشد و وقتی ماشینی با سرعت می‌گذرد با شست دستش مسیری را نشان می‌دهد. ژول: سردمه... پل: بهتون گفته بودم که پتوی بیمارستان رو بردارین. ژول: از پتوهاشون متنفرم... تن آدم رو می‌خوره و زشته... نه، حقش بود پالتومون رو برمی‌داشتیم. پل: ممکن نبود، سه دفعه‌س که دارم بهتون می‌گم، پالتو نداشتیم... همه‌جا رو گشتم... حتا شلوارمون رو هم پیدا نکردم... انگار از الان آبش کردن... ژول: اصلاً حالش رو ندارم دوباره ذات‌الریه کنم، از گلودرد متنفرم. پل: حالا اگه ذات‌الریه کنین به حالتون چه فرقی می‌کنه؟ یادتون نره که سرطان کلیه دارین و فقط دو هفته از عمرتون باقی مونده. ژول: خب که چی؟ دلیل نمی‌شه که ذات‌الریه نکنم... تازه، این سردی هوا غیرعادیه، وسط ماه ژوئیه. پل: وسط چی؟ ژول: وسط ژوئیه. پل: فکر می‌کنین که ماه ژوئیه‌ست؟ ژول: خب بله. پل: جالبه. ژول: چیش جالبه؟ پل: واسه این‌که ماه نوامبریم. ژول: یعنی چی که ماه نوامبره؟ پل: «یعنی چی که ماه نوامبره» نداریم، الان ماه نوامبره، همین و بس، دقیقش رو بخواین ۱۲ نوامبر. ژول: چه مهملاتی... الان مسابقات دوچرخه‌سواری تور دو فرانسه. پل: خب عرض می‌کنم که تور دو فرانس تمام شده، مگر این‌که امسال سه بار تور دو فرانس داشته باشیم. مکث کوتاه. ژول: با این حال حتم داشتم که ماه ژوئیه رفتم بیمارستان. پل: ممکنه ماه ژوئیه وارد بیمارستان شده باشین، اما در هپروت بودین و در ماه نوامبر بیدار شدین... یعنی پاییز رو از دست دادین. ژول: چه حیف، پاییز فصل محبوبمه. پل: خب بهتره عادت کنین، چون اگه حرف یارو درست باشه دیگه قرار نیست برگریزان رو ببینین. مکث. چند ماشین عبور می‌کند. ژول: شاید خوب متوجه نشده‌م... شاید هم مسابقات دور ایتالیا... یا چه بسا اسپانیا بود. پل: بعید نیست... به هر حال همیشه یک آدم‌هایی با دوچرخه دور چیزی می‌گردن. مکث کوتاه. ژول: خب حالا چی‌کار کنیم؟ پل: دور می‌شیم. ژول: قبول، ولی کجا می‌ریم؟ پل: به هر جا، هدف دور شدن دقیقاً همینه که هدف مشخصی نداشته باشیم، منظور فقط دور شدن از جاییه که حرکت کردیم. ژول: چطوری دور می‌شیم؟ پل: به‌نظر شما چرا انگشتم رو تو هوا بلند کردم؟ دارم وزش باد رو می‌سنجم؟ ژول: یعنی خیال می‌کنین کسی سوارتون می‌کنه؟
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
454.۵۷ کیلوبایت
تعداد صفحات
96 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۰:۰۰
نویسندهساموئل بنشتریت
مترجمشهلا حائری
ناشرنشر قطره
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۳۹۸/۰۴/۲۶
قیمت ارزی
3 دلار
قیمت چاپی
11,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۴۵۴.۵۷ کیلوبایت
۹۶ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
4
از 5
براساس رأی 8 مخاطب
سرگرم‌کننده 🧩 (1)
5
50 ٪
4
12 ٪
3
25 ٪
2
12 ٪
1
0 ٪
2 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
3
سرگرم‌کننده 🧩

یک کار کمدی دارک که از همون ابتدا با طرح سناریو بیمارستان و دو شخصیت در حال مرگ داستان رو شروع می‌کنه بعد اینکه بفهمیم هر کدوم به چه دلیلی رو به موت هست و داره میمیره با فرارشون از بیمارستان و مواجه با یک زن حامله رو داریم فکر کنم بقیه اش قابل حدس باشه شاید هم نه ؟! :) چون داستان اصلا این شکلی یکنواخت نیست پیچیدگی روایت پیدا می‌کنه با ذهن مخاطب از دانسته های اولیه اش رو بکار میگیره تا بگه همیشه اونجوری پیش نمیره که آدم دلش میخواد این نمایشنامه خیلی استعاره و رفرنس به باقی آثار مهمی از چخوف و هگل و باقی داره حتی توی پلان های آخر دایی وانیا هم میاد وسط خلاصه درسته حجم صفحاتش کم بود اما واقعا مفهومش سنگینی می‌کرد

4

نمایشنامه خوبی بود. با ترجمه روان خانم حائری. از خوندنش لذت بردم. به نظرم اجراش روی صحنه هم دیدنی است. دو مرد که آخرین روزهای زندگیشان را سپری میکنند تصمیم میگیرند تخت بیمارستان را ترک کرده و از آخرین لحظه های باقی مانده استفاده کنند. باید دید در این مسیر با چه اتفاق هایی مواجه میشوند؟! چه کسانی سر راه راهشان قرار میگیرند...

4
(8)
سرگرم‌کننده 🧩 (1)
٪30
23,000
16,100
تومان
%80
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
منهای دو
ساموئل بنشتریت
نشر قطره
4
(8)
سرگرم‌کننده 🧩 (1)
٪30
23,000
16,100
تومان