شکاف بین نسلها یکی از اتفاقهای رخداده در این چند سال است. گروهی برآمده از سنت و مذهب که زندگیشان در تلاطم روزهای انقلاب گذشته است و در مقابل آن گروهی سرگشته که زندگیشان با دنیای تکنولوژی گرهخورده است. داستان «تاریکی معلق روز» داستانی برآمده از دل جامعهای است که عملکرد هر یک از افراد را در بستری از خانوادههای سنتی همچون اثری پروانهای و تأثیرگذار بر یکدیگر ترسیم کرده است. «زهرا عبدی» باتجربهی زیستهاش در میان جماعت ایرانی بر اساس عاشقی، سرگشتگی و حتی حضور ارتباطات مجازی میان جوانان دههی شصت داستان «تاریکی معلق روز» را آفریده است.
کتاب «تاریکی معلق روز» سومین اثر «زهرا عبدی» دربارهی زندگی گروهی از جوانهای ایرانی، غالبا با متولد دههی شصت است. دههای که کودکیاش را با جنگ و محرومیت گذرانده و در جوانیشان دغدغهی ورود به دانشگاه را داشتهاند. نویسنده دربارهی این نسل و رنگ زندگیشان میگوید: «کتاب و شخصیتهای کتاب در زندگیشان نشان میدهند که یک جنگ هرگز در تاریخی که تمام میشود، تمام نمیشود.»
داستان «تاریکی معلق روز» روایت سه جوان مشغول به کار در دنیای مطبوعات است که پیشتر وبلاگ نویس بودهاند. هر یک از این جوانها در گوشهای از این دنیا زندگی میکنند و درگیر حواشی شخصی و اجتماعیشان هستند. داستان زندگی آنها بازتابی از مشکلات اجتماعی و سیاسی روز جامعه است که ممکن است هر فرد دیگری درگیر آنها باشد. این داستان در سه محور بیانشده است و هرکدام از آنها متصل و تأثیرگذار بر یکدیگر هستند. «ایما علایی»، پسری جوان که فارغالتحصیل رشتهی خبرنگاری است همراه «دانیال دانشور»، سردبیر یکی از مهمترین سایتهای خبری و «آتنا فرنود»، دختری که در لندن زندگی میکند و مجری معروف شبکه فارسیزبان خارج از ایران است، محورهای این داستان هستند. زندگی و خانوادهی این سه جوان و تأثیر تصمیماتشان حتی عاشقیشان بر همداستان کتاب «تاریکی معلق روز» را میسازد.
کتاب «تاریکی معلق روز» روایت خرده داستانهایی است که طیف گستردهای از مشکلات جامعه ازجمله اسیدپاشی را به تصویر میکشد. «زهرا عبدی» موضوعات متفاوتی را در طول یک داستان به یکدیگر پیوند زده و در یک اثر جوانب مختلف زندگی و جامعه را بررسی کرده است. او در دل یک داستان نهچندان بلند آدمهای متعددی را کنار هم خلق کرده که حتی باوجود صدها کیلومتر فاصله از یکدیگر بیتأثیر از کنار هم عبور نمیکنند. «عبدی» درواقع مسیر زندگی این افراد را به تصویر میکشد و خوانندهی اثر را با انسجامی در روایات روبهرو میکند.
کتاب «تاریکی معلق روز» نامزدِ مرحلهی پایانیِ جایزهی «احمد محمود» شد و در جایزهی ادبی هفتاقلیم در سال 1395 بهعنوان بهترین رمانِ انتخاب شد. این اثر پس از انتشار، استقبال علاقهمندان ادبیات داستانی را به خود جلب کرد و بهسرعت تجدید چاپ شد. «زهرا عبدی» در این داستان دو بار از خود نام میبرد و شخصیتش را بهعنوان یک نویسنده و شاعر وارد قصه میکند. در یک بخش از داستان شعری از او در یادداشتی از یک وبلاگ آمده و در قسمتی دیگری از کتاب یکی از شخصیتهای داستان در پایان یادداشتش به رمانِ «ناتمامی» اشاره میکند. نسخه الکترونیک کتاب «تاریکی معلق روز» را نشر چشمه در اختیار فیدیبو قرار داده است که در همین صفحه برای خرید و دانلود موجود است.
کتاب «تاریکی معلق روز» از فصلهای متعددی تشکیلشده است که هرکدام از آنها مرتبط به یکی از شخصیتهای کتاب است. آنها هرکدام داستان را با زاویه دید متفاوت بیان میکنند که این موضوع بر جذابیت داستان افزوده است. برخی از عناوین فصلهای کتاب عبارتاند از «ایما اعلایی، صبح روز اعدام یوسف سرلکی»، «دانیال دانشور، روز مرگ خسرو جهانفر…»، «آتنا فرنود، ادامه دادنِ زیباییِ گمشده پریسا فرنود»، «ایما اعلایی، پسرک میدوید، در عمق جنگلی که جهان در زهدان سیاهش فراموشش کرده بود»، «دانیال دانشور، نامههای سرگردانِ بعد از مرگ»، «آتنا فرنود، هیچچیز بهتر از انتقام نیست»، «ایما اعلایی، مرگ برمیگردد چیزی را که جاگذاشته بردارد»، «دانیال دانشور، وقتی عشقت را میزدند»، «آتنا فرنود، کاش همهچیز به قبل از آرزوهای نوجوانانه برمیگشت»
دفتر سایت یک واحد آپارتمان در طبقهی ششم یک ساختمان نیمه تجاری در خیابان کریمخان است. چون پنجرهی پارتیشن دانیال رو به شرق است، حوالی ساعت ده صبح آفتاب با زاویهای تیز میخورد به صورتش و مجبور میشود صندلیاش را بچرخاند و پشت به آفتاب بنشیند. همین ده دقیقهی پیش داشت وبلاگ ایما را بالا پایین میکرد. از آخرین پست وبلاگش خوشش آمد. کمتر کسی جرئت میکند دربارهی مادرش، بهعنوان یک تیپ معنا باخته در برابر دنیای خبر، اینطور با مزاح و مزه دار بنویسد. وقتی صادقی، آبدارچی سایت، او را به داخل هدایت کرد، بااینکه عکسی از او در وبلاگ یا فیس بوکش ندیده بود، حدس زد باید خودش باشد: سادهپوش، با چهرهای دلنشین اما نهچندان زیبا. تخمین درصد زنانگی، از اولین چیزهایی است که با دیدن هر زن به ذهنش میآید. ازنظر دانیال هیچچیز دریک زن مهمتر از درصد زنانگیاش نیست چراکه آن مدار اصلی است که سایر جریانات را کنترل و بسامان میکند و فکر کرد تقریب درست درصد زنانگی ایما بعداً بیشتر معلوم میشود. بااینکه این درصد را فقط ظاهر تعیین نمیکند ولی دهان عضلانی و استخوان نسبتاً درشت فکش از همین ابتدا ده درصد از نمرهاش کم میکند.
معلوم است او هم دانیال را شناخته، چون لبخندزنان به سمتش میآید.«سلام آقای دانشور.»لبخندش، با ردیف مرتب دندانهایی درشت و سفید، چیزکی از درصد را تغییر میدهد.
با جملات کاملاً مرسوم همراهیاش میکند تا اتاق مدیر سایت که دارد با تلفن حرف میزند و با دست اشاره میکند بنشیند. مدیر صورت ظریفی دارد و ازنظر دانیال روی پیشانیبلندش، با خطی که دیده نمیشود «دقت کنید، چشمها به اين درشتی که میبینید نیستند، بلکه درشتترند.» امروز صبح، مدیر زودتر از همه آمده است. قبل از رفتن به اتاقش به همهجا سر کشیده. تند قدم برمیدارد و وقتی هوا در چادر ابریشمیاش میپیچد، بوی عطرش تا ده دقیقه بعد از ترک اتاق روی همهچیز تازه میماند و باعث میشود هیچکس به چیزی غیر از کارخبر و سایت فکر نکند. امروز صبح، بیشتر از هميشه در تلاطم بود؛ معلوم بود خبری از جای مخصوصی رسیده و متل هميشه منتظر تأیید از کانال مخصوص دیگری است تا سایتش بهعنوان اولین منبع خبر فضای خبری را دستکم یکچند ساعتی از آن خود کند.
«زهرا عبدی» شاعر و نویسندهی جوان ایرانی با نوشتن کتاب «روز حلزون» پا به عرصهی ادبیات داستانی گذاشت. او فارغالتحصیل رشتههای ادبیات فارسی و ادیان و عرفان از دانشگاه تهران در مقطع کارشناسی و رشتهی ادبیات فارسی از دانشگاه علامه طباطبایی در مقطع کارشناسی ارشد است و سراسر زندگیاش را وقف ادبیات و کلمات کرده است. «عبدی» پیش از نگارش داستان بهعنوان شاعر شناخته میشد و چند دفتر شعر ازجمله مجموعه شعر «شهرزاد» و «تو با خرس سنگینتر از کوه رقصیدهای» منتشر کرده است. سرودن شعر و علاقهاش به متون اندیشه محور و داستانی پیشزمینهای برای نوشتن داستان شد. او داستان «روز حلزون» را در کارگاه رمان «محمدحسن شهسواری» طرحریزی کرده بود که با انتشارش توجه بسیاری از علاقهمندان به داستانهای فارسی را به خود جلب کرد. این داستان پر از نام فیلمها و هنرپیشههای معروف و تأثیرگذار دنیا است که گستردگی اطلاعات نویسنده را نشان میدهد. همچنین این اشارات سبب میشود ذهن خواننده فراتر از محتوای یک کتاب حرکت کند و بتواند با یادآوری آثار دیگر درک بیشتری از داستان داشته باشد.
«زهرا عبدی» پس از انتشار اولین اثرش، نوشتن رمان را بهطورجدی دنبال کرد و دربارهی نوشتن رمان میگوید: «رمان، غایتِ سرخوشی و لذت از نوشتن است.» او داستانهایش را با رعایت سه ضلع زبان، اندیشه و تعلیق مینویسد و سعی دارد تا جزئیات زندگی را که از چشم همه پنهان است را روایت کند. کتاب الکترونیکی دو اثر دیگر «زهرا عبدی» با نامهای «ناتمامی» و «روز حلزون» هم در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۳۰ مگابایت |
تعداد صفحات | 376 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۲:۳۲:۰۰ |
نویسنده | زهرا عبدی |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۰۳/۰۱ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 68,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
یکی از مفهومیترین رمانهای ایرانی...انقدر جملاتشو هایلایت کردم که تقریبا کل کتاب هایلایته... این داستانو نباید با چشم سر که باید با چشم دل خوند...وقتی درکش کنی میفهمی چی تو دل داستانه... داستان حول محور چند شخصیت میگذره که هرکدومشون بر اساس زندگیشون وبلاگشون رو آپدیت میکنن: یکیشون فرزند جانباز و خبرنگاره یکیشون فرزند یه مرد هوسباز و مادریه که هی چوقت دوسش نداشت و خبرنگاره یکی دیگشون طراح لباسه ولی قربانی اسیدپاشیه و یکیشونم یه خبرنگار در پیته که از دار دنیا هیچی نداره و آخریشونم یه از اعدام برگشتهاس همزمان چندتا معضل اجتماعی رو شرح میده خیلی خیلی زیبا بود...❤
خانم عبدی قلم زیبای ی دارند که این کتاب هم از اون قلم زیبا بی بهره نیست و من بریده های زیادی از این کتاب رو توی آرشیو شخصی خودم نگاه داشتم به خاطر جملات زیبا اما من به شخصه از نظر داستانی کتابهای ناتمامی و روز حلزون رو بیشتر دوست داشتم، اگرچه که این کتاب هم کتاب خوبی بود ولی به نظر من اون دو تا جذاب تر بودن... تشکر از نویسنده بابت قلم زیباشون
کتاب درباره چندین وبلاگر است که داستانشان با یکدیگر گره خورده است. این کتاب به موضوعات مختلفی از جمله، زندگی اطرافیان جانبازان ، آقا زاده ها، قاچاق مواد مخدر، شبکه های خبری و .... میپردازد، نثر نویسنده زیبا اما متکلف است.
برعکس دو اثر قبلی که قلم جذابی داشتند، این کار تکنیک جالبی داشت، به خصوص درهم تنیدگی داستان کاراکترها واقعا کاری هست که باید صبوری کرد تا جلو بره، اما ارزش خواندن رو داره
قلم زهراعبدی عزیز خیلی قشنگه من تاقبل ازخوندن کتابهای ایشون اصلاکتاب رمان ایرانی نمیخوندم ولی بعدازاشناشدن باهاشون دیدم به رمان هاونویسندگان ایرانی عوض شد
کتاب جالبی بود در هم تنیده گی داستان باعث توجه بیشتری به اصل رمان داشت و جوانان بیگناه دهه شصت، قربانی جنگ و والدین گرفتار
بعد از مدتها یک رمان ایرانی خوب خواندم ، نویسنده پرداخت خوب و جذابی ارائه داده و قطعا ارزش خواندن دارد
اصلا قشنگ نبود اینکه نفر اول قصه بتونه بخارات دروغ رو تشخیص بده احتمالا خودش روان پریش تر از بقیه بود
خوب نبود. یه کتاب معمولی که نویسنده می خواد به متوسل شدن بهچیزهای مشمئزکننده خواننده رو متاثر کنه
چه ذهن خلاق و قلم شیوایی واقعا از شنیدن کتاب لذت بردم راوی ه ا بسیار خوب اجرا کردند