فلسفۀ هنر رایانهای چیست؟ اگر پاسخ این پرسش را پیش از صرف وقت بیشتر برای مطالعۀ باقی کتاب میخواهید, احتمالاً بر وجوه «فلسفه» و «هنر رایانهای» پرسش بالا وقوف چندانی ندارید. هفت فصل پیشِ رو طوری طراحی شدهاند که هم طرفداران و دانشجویان هنر رایانهای را که کنجکاوند بدانند کمی فلسفه به چه کارشان میآید دست خالی بازنگردانند، و هم برای فلاسفهای که تردید دارند هنر رایانهای به طور کلی در زمینۀ هنر برای آنها آموزنده باشد پربار باشند.
من متعلق به اولین نسلی هستم که شاهد تبدیل شدن رایانهها به عناصر کاملاً معمولی و پیشپاافتادۀ زندگی روزمره بوده است. خجالت میکشم بگویم ولی اولین ساعت مچی من صفحۀ نمایش دیجیتال داشت، هیچوقت از خطکش محاسبه استفاده نکردهام و وقتی بچه بودم اولین رایانهای که صاحب شدم اپل ۲ بود که برای ارتقای حافظه به تلویزیون و ضبطصوتی قدیمی متصل شده بود. از آن زمان به بعد، حتی وقتی در رشتۀ فلسفۀ هنر تحصیل کردم و بعدها در همین زمینه به تألیف و تدریس نیز پرداختم، غالباً برای سرگرمی، با رایانهها سر و کله زدهام.
اگرچه از وجود هنرهایی که به کمک رایانه پدید میآیند کاملاً مطلع بودم، اینگونه هنرها هیچوقت نظرم را به خودشان جلب نمیکردند. مثلاً، تصاویر فراکتال و موسیقیهای رایانهای اولیه را در نظر بگیرید که در مقام هنر خیلی ابتدایی و تکبعدی به نظر میرسیدند و حتی به گرد پای دیگر تولیدات رایانهای ــ بهخصوص بازیها ــ هم نمیرسیدند. ولی وقتی به آثاری برخوردم که نمونههایی از آنها را در فصلهای اول و دوم خواهید دید، عقیدهام بهکلی تغییر کرد. این آثار هم به دلیل جذابیت بسیارشان و هم استفادۀ صحیح از توانایی رایانهها ــ یعنی بهکارگیری آنها برای انجام دادن کارهایی جز آنچه با فناوریهای قدیمیتر هم میتوانستند انجام شوند ــ توجهم را برانگیختند. برخی از آنها، همانطور که از اول حدس میزدم، اصول یقینیِ مطالعاتم در فلسفۀ هنر را نیز به چالش کشیدند و دستآخر متوجه شدم که بررسی این آثار از نظرگاهی فلسفی موجب غنیتر شدن ارزیابی من از آنها شده است.
طرفداران (و متخصصان) هنر رایانهای در نهایت ناگزیر از کمی فلسفهورزی هستند. تازگیِ این گونۀ هنری پرسشهایی در خصوص انتخاب مفاهیمی که باید برای پرداختن به این هنر و مطالعۀ آن به کار بندیم مطرح میکند. مفاهیمی چون «هنر»، «اثر» و «معنا» در مواجهه با هر گونۀ هنری، از موسیقی پاپِ آرامشبخش گرفته تا رمانهای پستمدرن، استفاده میشوند و کاربست چشمبستۀ این مفاهیم، بدون توجه به دقیق بودن آنها، امری طبیعی است. ولی وقتی نوبت به هنر رایانهای میرسد دشوار میتوان از این پرسش که آیا مفاهیم مطرحشده مناسب هستند یا خیر پرهیز کرد. بنابراین، اولین مواجههها با این گونۀ هنری گرایشی انتقادی دارند. با این مواجهههای انتقادی، فعالانه شیوههای ارزیابیای پدید میآوریم که دستآخر گونهای چارچوب مفهومی را به هنجار تبدیل میکنند. طرفداران و متخصصانِ هنر رایانهای بهاجبار فیلسوف نیز هستند، پس تعجبی ندارد که نوشتههای آنها آکنده از آرای فلسفی باشد. برخی از این نظرات را بعداً بررسی میکنیم.