ای دلارام دل غم دیدهام
زندگیبخش تن رنجیدهام
میشود آیی پر و بالم شوی؟
چون حبیبی مرهم حالم شوی؟
میشود گاهی مرا یادم کنی؟
خسته و آشفتهام شادم کنی؟
گر تو آیی بر سر بالین من
میشوی آن دلبر ماهین من
من به پای عشق تو جان میدهم
هرچه را طالب شوی آن میدهم
کین خیال خوش برای من بس است
بی تو این دنیا چنان خار و خس است
این منم کز دوریت حیران شدم
در جفای عشق تو ویران شدم
لحظههایم با خیال گرم تو
دست من در دستان نرم تو
ای دلارامم مپرس از حال من
آخر این دوری بگیرد جان من
دیدهام در خواب تصویرت چو ماه
چشم من میخواهد از تو یک نگاه