و به یک سلام میهمان کرد مرا
پیرمرد مهربان رهگذر
غریبه هم نبود قدمهایش
جای جای درد بود
همان که من و تو
آن را بارها چشیده ایم
و من که ناخوانده میهمان را انتظار نداشتم
با شرمندگی گرفتگی صدایم
سلامی دادم
و باز او اما مرا
میهمان کرد به لبخندی
وای که ضیافت زیبایی بود
و میزبان چه میهمان نواز و بخشنده