هوای بوشهر، گرما و نخلهای جنوب از کتاب تنگسیر به خوبی حس میشود. صادق چوبک در رمان تنگسیر روایتی از مردمان جنوب، از دلاوریها و رشادتهای آنها دارد. این داستان توصیفات، صحنهپردازی و شخصیتپردازیهای درخشانی دارد که خواننده را با خود همراه میکند. چوبک سعی کرده تا با پرداخت خوش و تکنیکی این نکته را در دل داستان خود بپروارند که هیچگاه برای گرفتن حق نباید سکوت کرد.
زایر محمد دلاور و جوانمرد تنگسیری است که سرمایه و دارایی خود را به بعضی از شهرنشینان بندری به امانت داده است؛ اما آنها سرمایه او را گرفته و خرج کردهاند و حالا منکر این هستند که زایر محمد پولی به آنها داده است. زایر محمد ابتدا سعی میکند از طریق قانون و گفتوگو مشکل خود را حل کند و پول خود را از آنها بگیرد؛ اما این افراد تا آخرین لحظه نهتنها مقاومت که حتی با توهین و تحقیر او را از خود دور میکنند. به همین دلیل زایر بر آن میشود تا از آنان انتقام سختی بگیرد. با زن و دو فرزندش خداحافظی میکند و برای حفاظت از ارزشهای درستکاری و مردانگی آخرین چاره خود را عملی میکند.
تنگسیر نام رمانی به قلم صادق چوبک است. چوبک رمان تنگسیر را سال 1342 منتشر کرد. این کتاب یکی از آثار برجسته اوست که تا کنون به 18 زبان ترجمه شده است. کتاب صوتی تنگسیر را انتشارات آوانامه با خوانش علی دنیوی ماروی منتشر و در دسترس علاقهمندان به کتابهای صوتی قرار داده است.
در این داستان صادق چوبک به نوعی جوانمردی و سلحشوری مردم جنوب ایران را به نمایش میگذارد. مردمی که در مقابل زور و استبداد میایستند. در تنگسیر این موضوع که شخصیت اصلی داستان آگاهانه و با وجود ایمانی که در قلب خود دارد سعی میکند حق خود را بگیرد. احسان طبری دربارهی سبک کتاب تنگسیر میگوید: «تنگسیر، نخستین رمان ایرانی است که نه فقط فانتزی نویسندگی در آن، آن هم به حد جدی وجود دارد، بلکه دارای تکنیک صحیح و مدرن نویسندگی است.» محمد علی جمالزاده، نویسنده معاصر ایرانی نیز از رمان تنگسیر تمجید کرده و گفته است: «سرتاسر کتاب تنگسیر عشق و علاقه چوبک را به آن سرزمین که موطن اوست، میرساند و گرچه اعتقادی به مردم بندر و بندریها ندارد، یعنی از مفتخوارهای مفنگی و بیدرد آن صفحات بیزار است، ولی توصیفی که از مردم تنگستان و از تنگسیر نموده است، روح انسان را زنده میکند و رمز اینکه مملکت ما با آن همه سستی مردمش، فقر آنها و جهل و نادانی و رذالتهای اخلاقی و فساد هیئت حاکمه (و همچنین فساد اغلب آنهایی که محکوم به چنین هیئتهای حاکمه هستند) و آن همه حرص و شعبده بازیها و توطئههای کشورهای وسعت طلب و جهانگیر از میان نرفته است و باقیمانده است و آثار حیات و جان دار بودن و زنده بودن و عشق به زندهبودن در آن عیان و آشکار است، بر خواننده کتاب مکشوف میگردد و در این حرفی نیست تا در محیطی و میان قومی افرادی مانند محمد تنگسیری که به حق او را شیرمحمد خواندهاند، باقی است، آن قوم شایسته زنده بودن و بقا و سرافرازی است.»
در سال 1352 امیر نادری کارگردان مشهور ایرانی فیلم «تنگسیر» را بر اساس داستان تنگسیر روی پرده سینما آورد. «بهروز وثوقی» نقش زار محمد را در این فیلم ایفا کرده است که برای این نقش، جایزه بهترین بازیگر جشنواره «فیلم دهلی نو» را کسب کرد. این فیلم برای کارگردانش نیز موفقیت بزرگی محسوب میشد چون امیر نادری هم به عنوان بهترین کارگردان جشنواره سپاس در سال 1353 انتخاب شد.
درباره صادق چوبک
صادق چوبک، نویسنده و نمایشنامهنویس معاصر ایرانی، در سال 1295 در بوشهر متولد شد و در سال 1377 در کشور آمریکا درگذشت. چوبک اگرچه در خانوادهای تاجر و مرفه به دنیا آمد اما درونمایه بیشتر داستانهای او طبقه فقیر و تهیدست جامعه است. چوبک رئالیستی تمامعیار است و لحن او به لحن و ادبیات مردمی که از آنها مینویسد بسیار نزدیک است. به نوعی که مخاطب تصور میکند که خود این مردم روایتگر داستان خود هستند. شخصیتهای داستانهای چوبک از آنجایی که مردم طبقه پایین جامعه دارای خشم درون هستند و ادبیاتی بی پروا دارند، شخصیتهای داستانهای چوبک نیز با همان زبان و گویش در داستان حضور دارند. چوبک مردم فقیر و فرودست را به همه فقر و مظلومیت نشان میدهد. مردمی که گاهی از ترس خود سکوت میکنند.
چوبک دو رمان «تنگسیر» و «سنگ صبور» را در دهه چهل شمسی به چاپ رساند که هر دو اثر بسیار مطرح شدند و نظر منتقدین و مردم را به خود جلب کردند. چوبک علاوه بر نویسندگی به کار ترجمه هم فعالیت داشت. او در سالهای عمر خود بعضی از آثار نویسندگان غربی را به دلیل تسلطی که بر زبان انگلیسی داشت به فارسی برگردانده است. داستان «پینوکیو» را با نام «آدمک چوبی» به فارسی ترجمه کرد و علاوه بر این «غُراب» از «ادگار آلن پو» نیز توسط او به خوانندگان ایرانی معرفیشده است.
باز بچهها خندیدند و محمد به طرف نخلستان راه افتاد. کندههای نخلها پشت ماسه تپهها پنهان بودند و پیشها وپنگهای آبستن خرما، از سر تپه دیده میشد. همچنان که از ماسه تپه بالا میرفت، کم کم کندههای زمخت نخلها هم بالا میآمدند و از تپه که سرازیر میشد، باز کندهها پنهان میشدند و باز بالای ماسه تپه دوم که رسید دوباره اندام بلند نخلها از ته کنده پدیدار میگشت.
محمد این منظره را بسیار دیده بود و هر وجب صحرا، برایش رنگ و بو و شکل خود را داشت. میدانست چه وقت، جای ماسه تپهها عوض میشود. با عشقبازی طوفانهای دیوانه و با رملهای بیابان آشنا بود. یک وقت صبح از خواب پا میشدی میدیدی ماسه تپهای که دیروز آنسوی صحرا بوده، راه افتاده خودش را کشانده و رفته یک میدان آن طرف تر نشسته. خودش این گردبادهای کورکننده سوزان را فراوان دیده بود.
رسید به جایی که دیگر ماسه تپه نبود. زمین ماهور ماسهزار تا کنار نخلستان کشیده شده بود. سیاهی نخلستان دور نبود. داربستهای خشکیده و خورشید مکیده چرخ چاههای کج و کوله، گله به گله، تو زمینهای صیفیکاری نشسته و افق را خط خطی کرده بودند. هندوانههای درشت و خطمخالی و سبز، تو جالیزها به خواب رفته بودند. نخلها شق و رق و لاغر و سياه سوخته، پشت سر هم سرک میکشیدند.
حالا تنها بود. مردان دیگر از رو ماسه تپه شکمگندهی که دامنهاش به نخلستان کشیده میشد، پشت سر او نگاه میکردند. تمام هوش و حواسش تو نخلستان بود. پشت سرش را نگاه نمیکرد و میدانست مردها از رو تپه او را میپایند. نخلستان به پیشوازش در حرکت بود. چشمان وحشی سیاه درشتش تو انبوه کنده نخلها میدوید. پاهایش تو ماسههای نرم دفن میشد و جا پاهای گنده بیقوارهای که نوک شستشان رو ماسهها کشیده شده بود، پشت سرش ریسه میشد.
اگه تو نخلسون گیرش بیارم حسابش پاکه. گمون نمیکنم خودشم بخواد از نخلستون بیاد بیرون. اگر بیادش بیرون، باز میکشمش تو نخلسون. به غیر از تو نخلسون نمیشه کارش را ساخت. تا تاریک نشده باید کارش را تموم کنم. آفتو داره میشینه. اگه هوا تاریک بشه بد میشه. تو نخلسون زودتر از تو صحرا تاریک میشه.»
خیلی زود دیدش، اما دور بود.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 370.۸۸ مگابایت |
مدت زمان | ۰۶:۴۴:۳۵ |
نویسنده | صادق چوبک |
راوی | علی دنیوی ساروی |
ناشر | آوانامه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۹/۱۲ |
قیمت ارزی | 9 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
این داستان به خوبی روایت شده. ولی شما اطلاع دارین که عین این نسخه صوتی رو گذاشتند اسپوتیفای بدون بخش مقدمه و بدون آوردن هیچ نامی از گوینده اصلی این کار. و به جای اون یک خانمی میاد رادیو کشورگرایی رو معرفی میکنه و به تنگسیر میگه &#۳۴;تنگِسیر&#۳۴;! اگر از سمت شما نیستند پیگیری کنید تو روز روشن زحمت شما رو ندزدند!
از شنیدن این کتاب واقعا لذت بردم... صداگذاری های کاملا شخصیت سازی شده و خوانش متفاوت برای هر کدوم از دیالوگ ها، واقعا شنیدن کتاب رو لذت بخش کرده بود... داستان هم روان و پر کشش بود، اگر چه با موضوع و مضمون کتاب خیلی موافق نبود م ولی در کل تجربه دلنشینی بود.
داستانی بسیار جذاب با قلم مثالزدنی صادق چوبک. ضدقهرمانی که خواننده تا آخرین لحظه باهاش همراهه و دلش میخواد که موفق بشه. توصیف و تصویرهای دقیق از گرمای بوشهر و دریا و نخلستانهاش از دست ندید :) آقای ساروی هم بهخوبی قصه رو روایت کردن، لذت بردم.
با سلام و درود کتاب بسیار عالی و دلنشین روایت میشود راوی بسیار زیبا و با لهجه بوشهری تحسین برانگیزی دیالوگها را میخواند با اینکه اولین کتابی بود که با خوانش ایشان شنیدم فوقالعاده لذت بردم. همینجا ازین تیم سپاسگزارم
کتاب جذاب و دلنشینی بود .من این کتاب رو دوران نوجوانی خوانده بودم(شاید حدود پنجاه سال پیش) الان صوتی با صدای آقای ساروی گوش دادم. خیلی به دلم نشست. ایشان گویش محلی رو خوب اجرا کردن موفق باشید استاد
قصه ی ظلم قصه ی ضالم قصه ی مردم ستمدیده قصه ی عدلتی که نیست قصه ی تنهایی ، شکایت ظالم را پیش ظالم بردن و ناامید از اجرای عدالت ، قصه ی حقی که گرفتی است و باید گرفت .......
داستان معرفی شکلی از زندگی با دیدگاهی خاص به هنجارهایی چون شرافت بود که با قلم توانایی نوشته شده بود . هرچند من داستان را دوست نداشتم ? . روایت جناب ساروی خیلی خوب بود .
کتاب قشنگی بود. راوی نسبتا خوب بود و موزیک و صداها به جا و درست به کار گرفته شده بودند. تنها اشکال لهجهی خوانش راوی بود که به خوبی لهجه ی بوشهری ها را تقلید نمیکرد.
نمیدونم تا آخرش همینجور میخواد دلخراش باشه یا نه ولی من گمونم نصفه رهاش کنم و پیشنهاد میکنم کسانی که مثل من روحیه حساسی دارن این کتاب رو نخرن ...
آنقدر جدابه که گویی شما جزئی از داستان هستید ، کشش فوقالعاده در به تصویر کشیدن لحظات دارد، گویی فیلمی جداب را به تماشا نشسته اید