فارفالی گفته بود که ممکن است ساعتها، ماهها، روزها یا حتی هفتهها طول بکشد تا اطلاعات مورد نظر را پیدا کنند. طول این مدت بستگی به نظم دستهبندی اسناد در کتابخانه داشت. هرگونه تأخیر قابل توجه در پیداکردن محل داریان غیبگو میتوانست منجر به یک رویارویی مرگبار و مهلک با مائومت شود. افزون بر این، در نقشه چنین فرض میشد که مائومت با چرخیدن دورتادور جزیره نسبت به ورود متجاوزان واکنش نشان خواهد داد. اما اگر مائومت موجود هوشمندی بود و میخواست که از کتابخانه محافظت کند، احتمالاً با عقبنشینی به کتابخانه و قلعوقمع مهاجمان در آنجا به این حملات واکنش نشان میداد.
جیسون مطمئن بود که با اجرای این نقشه، آنها نخواهند توانست اطلاعات لازم را بهدست آورند و همگی به دست مائومت کشته خواهند شد. مأموریت خاتمه مییافت. جنگ را میباختند. صرفاً اینکه فعلاً این بهترین استراتژی بهنظر میرسید، دلیل نمیشد که نقشهی درستی باشد. طبق این نقشه همهچیز وابسته به حماقت مائومت بود... و اینکه شانس بیاورند هر چه سریعتر اطلاعات مورد نظرشان را پیدا کنند.
جیسون چشمهایش را مالید. سعی داشت گزینهی بهتری پیدا کند. پیشگو راهی برای موفقیت آنها دیده بود. این فکر او را راحت نمیگذاشت. از میان تمام آیندههای احتمالی، یه مسیر وجود داشت که اگر در آن قدم میگذاشتند، از سد مائومت با موفقیت عبور میکردند. حتماً یه استراتژی کارآمد وجود داشت. فقط باید آن را پیدا میکردند.
جیسون به تکه کاغذ چشم دوخت. فارفالی گفته بود که بهندرت جزییات در پیشگویی ذکر میشوند. پیشگوییها قدمبهقدم شخص را راهنمایی نمیکنند. اما جیسون به یک توضیح کامل برای مواجهه و حل هر مشکل نیاز نداشت، بلکه فقط یه سرنخ میخواست.
بیشتر قسمتهای پیشگویی بیربط بودند و به اینکه چه کسی کی و کجا باید برود، میپرداختند. قسمت اعظمی از آن مربوط به حمله گالوران به فلروک بود. جیسون روی قسمتهایی که ظاهراً مرتبط بودند، متمرکز شد.
آخرین اقامتگاه داریان غیبگو را میتوان در کتابخانهی سلستین واقع در دریای محصور پیدا کرد. این قسمت مربوط به مأمورین آنها بود اما اشارهای به جزییات مشکل مورد نظر جیسون نمیکرد. جیسون میدانست کجا باید برود. مشکل این بود که چطور به آنجا برود!
جملاتی در اواخر پیشگویی شامل نکتههای نسبتاً مفیدی میشد: مأموریتهای همزمان باید موفقیتآمیز باشند. بسیاری از افراد جان خود را از دست خواهند داد. باید متحد بمانید. شاید بسیاری از آنها باید میمردند تا اطلاعات را از کتابخانه بهدست آورند. شاید با همکاری هم و قربانیشدن تعداد زیادی از افراد میتوانستند موفق شوند.
مبهمترین و احتمالاً مفیدترین قسمت در جملات نهایی پیشگویی نهفته بود: رازی از گذشته میتونه خون بهای آینده باشه.