واقعا فرقی نمیکند که اولین بار عبید ماجرای موش و گربه را مکتوب کرد یا من؛ یا اصلا هر کس دیگری... تفاوتی میکند واقعا؟
مهم این است که هم من و هم عبید، مثل یک گزارشگر بیطرف، خودمان را به میدان جنگ و ستیز رساندیم و با وجود همه خطراتی که هر لحظه از هر طرف میرسید، با وجدان یک تاریخنگار حرفهای؛ همه اتفاقات را ثبت و ضبط کردیم و حالا داریم برایتان تعریف میکنیم.
عبید که کمی شاعر است قصه را چنین شروع کرد:
ای خرد عاقل و دانا
قصه موش و گربه برخوانا
قصه موش و گربه منظوم
گوش کن همچو در غلطانا
بود چون اژدها به کرمانا
شکمش طبل و سینهاش چو سپر
شیردم پلنگ چنگانا
از غریوش به وقت غریدن
شیر درنده شد هراسانا
سر هر سفره چون نهادی پای
شیر از وی شدی گریزانا