
کتاب پلاک ۵۲
نسخه الکترونیک کتاب پلاک ۵۲ به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
نقد و بررسی کتاب پلاک ۵۲
«پلاک 52» لانهی تمام سیاهیها و تباهیهایی است که خیلی زود از پستوی اتاقها و دالانها سرریز میشوند و فضای شهر را آلوده میکنند؛ کتابی در ژانر جنایی و دلهرهآور با ردپای سوررئال که درونمایههای روانشناسی هم دارد. با این حال داستان در فضایی کاملا معمولی و امروزی اتفاق میافتد. «حسین احمدی» با نوشتن این کتاب ثابت کرده که نویسندهای توانمند در شکستن کلیشههای داستانهای آپارتمانی و روزمرهی معاصر است. این کتاب یکی از معدود کتابهای ایران در چنین فضای پیچیدهای است که توانسته نظر مثبت خیلی از مخاطبان را به خود جلب کند.
خلاصه داستان کتاب پلاک 52
داستان با ورود «امیر» شروع میشود، جوانی که پس از مرگ «لیلا» معنای زندگی را از دست داده است. با این حال همچنان در ظاهر همان جوان معقول و جذابی است که همیشه دیگران را به خود جذب میکند. اما چیزی درون امیر شکسته است. زندگی برای او چیزی جز خواب و خیال نیست. با ورود دختری ساده و معصوم به نام «شراره» به زندگی امیر، جریانات کتاب مسیر تازهای پیدا میکند. جنایتهای پنهان و مخوف حالا همه دامنگیر شراره شده است. پس از شراره نوبت «پیمان» است تا وارد این بازی خونین و مصیبتبار شود.
درباره کتاب پلاک 52
این کتاب پر است از شخصیتهای نیمهدیوانه و عجیبوغریبی که کمتر در ادبیات ایران دیده میشود. احمدی در این کتاب از چیزهایی حرف زده که در ادبیات اخلاقگرا و محافظهکار ایران کمتر دیده و خوانده میشود. او با جسارت وارد لایههای عمیق و سیاه ذهن آدمهای آسیبدیده و قربانی جامعه میشود، به خانههایشان میرود و پنهانکاریهایشان را میبیند. فریب، خیانت، قتل، تهمت، همه معجون تلخی درست کردهاند که به جان شخصیتهای کتاب مینشیند. رد پای مرگ در تمام صفحات کتاب دیده میشود. جایی میرسد که مرگ از انتزاع خارج میشود، و حالا همه جا پابهپا میآید. حتی آنقدر واقعی میشود که برای ترتیب مردن آدمها هم وارد صحنههای جنایت میشود و برنامههای مرگومیر را پسوپیش میکند.
پلاک 52 قهرمان ندارد. همه ضدقهرمانانی بختبرگشته هستند که میراثدار جنایت و توحش شدهاند. قهرمانان اصلی کتاب امیر، شراره و پیمان هستند. اتفاقات مهیب کتاب دیوانهوار و پشت سر هم میآیند و میروند و به مخاطب امان نمیدهند تا لحظهای آرام بگیرد. هر شخصیت تازهای که وارد داستان میشود، به همان سرعت ناپدید میشود. به محض این که پای قهرمان جدید به داستان باز میشود، از قهرمانهای مردهی قبلی دیگر نام و نشانی باقی نمیماند. شومی و سیاهی دست به دست میشود و آنقدر میچرخد تا بتواند زندگیهای بیشتری را تباه کند و آدمهای بیشتری را بکشد. انگار صفحهی آخر این کتاب، گورستان تمام آدمهایی است که وارد آن شدهاند و خیلی زود محو شدهاند.
امیر مردی است که با از دست دادن لیلا، دیگر نتوانسته به زندگی معمولی خود برگردد. او مرز بین واقعیت و خیال را تشخیص نمیدهد. هر اتفاقی هم که بیفتد، زادهی وهم و خیال اوست. حتی اگر این وسط یکی دو تا آدم هم جان دادند و مردند، باز هم چیزی جز توهمات نیست. او پایان همه چیز را مرگ میداند. وقتی کسی وارد زندگیاش میشود، دیگر رفتنی در کار نیست. امیر همهی دختران محبوبش را نزد خود نگه میدارد، جایی در گوشه و کنار همان خانهی مخوف و مرموز پلاک 52. او حتی گاهی متوجه نیست که مرتکب چه کارهای وحشتناکی شده است. خیلی خونسرد و آرام آدم میکشد، انگار دارد چای مینوشد.
شراره که با کلی سختی و با حمایت پدرش به تهران آمده تا درس بخواند، خیلی آسان وارد بازی امیر میشود. او زنده میماند، اما به مرکز نگهداری از بیماران روانی منتقل میشود، به خانهی مردی دیوانه میرود، از باغی تاریک و خفقانآور سر در میآورد. حالا سایهی موجودی سیاهپوش تنها همراه شراره شده است. هر جا میرود او را میبیند، کوچه، خیابان، مترو، اتوبوس، سیاهیِ غلیظ و عمیقی که با تمام نزدیکیاش باز هم به دست نمیآید.
پیمان مردی جوان و ساده است که شراره را از روزهای دانشجویی میشناسد، خیلی وقت پیش از این که همه چیز به هم بریزد. او دو بار وارد زندگی شراره میشود و بار دوم از نقاط عطف داستان است. پیمانِ آرام و سربهزیر آمده تا مثل یک فرشتهی نجات، شراره را از برزخی که گرفتارش شده نجات دهد. ناجی شجاع و افسانهای داستان با رو شدن رازهایی هولناک، از پا میافتد و نابود میشود.
نویسنده چندان اصراری ندارد داستان را سرراست و واضح تعریف کند. هر فصل این کتاب با روایتی غریب و ناآشنا شروع میشود که برای پیدا کردن شخصیتها و مکانها باید کمی با جزییات داستان کلنجار رفت و با حرفها و توصیفات، رد پای قهرمانان را پیدا کرد. پایان کتاب غافلگیری بزرگی است، اما با همان خونسردی و بیتفاوتی خاص نویسنده که گاهی با تمام سادگیاش شگفتیساز میشود.
درباره حسین احمدی
حسین احمدی نویسندهی جوانی است متولد سال 63 است. او در کتاب پلاک 52 تمام مهارت نویسندگی و قدرت تخیل خود را به کار برده تا داستانی جذاب و پرکشش خلق کند. قلم احمدی بسیار روان است. او اعتقادی به زبان فاخر و پیچیده ندارد و داستانش روان و خوشخوان است. احمدی خیلی در این کتاب هنرش را در شخصیتپردازی و ارتباط بین آدمها و اتفاقات را نشان داده است.
در بخشی از کتاب پلاک 52 میخوانیم
دختر، با حالتی که پیدا بود مدت طولانی سرپا بوده و راه رفته است، دستهایش را از پشت سر گذاشت بر روی چمنها و پاهایش را دراز کرد. به پسر گفت: «امیر، به نظرت تا کی باید به این وضع ادامه بدیم؟ چقدر دنبال کار بگردیم؟ من دیگه خسته شدم. چقدر باید به خاطر بیکار بودن تو صبر کنم؟». دستانش را آورد جلو و زانوهایش را بغل کرد: «امیر، راستشو بخوای از صبح میخوام یه چیز بهت بگم، چطوری بگم؟ من بهت علاقهمند شدم، ولی حالا احساس میکنم به خاطر تو خیلی از موقعیتهامو از دست دادم. به امید این که تو کار پیدا میکنی و میای خواستگاریم. اما الان یک ساله که تو بیکاری... امیر، با توام، میشنوی؟».
پسر بلند شد و رو به روی دختر نشست و گفت: «مژگان! جانِ امیر این حرفا رو بذار کنار، همه چی حل میشه. بهت قول میدم. تو مال منی، منم مال تو هستم. تو هم غلط میکنی جا بزنی! از اولش بهم قول دادی پا به پای من بیای. هرکی بخواد تو رو ازم بگیره میکشمش!».
عینکش را جا به جا کرد و ته دلش گفت: «چه غلطا! دختر بیچاره تا کی باید به پای تو بسوزه؟ ای کاش میتونستم و وضع مالیم اون قدر خوب بود که نزارم این دختر توی دستهای تو پرپر بشه. پرپر! چقدر جالب! چقدر به مژگان میآمد که مانند فرشته، یک جفت بال برای پرواز داشت، آن وقت آزاد بود و رها مانند همین گنجشکها یا مانند گنجشکهایی که هر جا اسیر میشوند و آزادشان میکنم».
دوباره از پشت عینک به مژگان نگاه کرد. چقدر معصوم و زیبا بود.
نظرات کاربران درباره کتاب پلاک ۵۲