کتاب «عشق» برگزیدهای از مقالات دانشنامهی فلسفهی استنفورد است که به کوشش «بنت هلم» گردآوری و تالیف شده است. این کتاب عشق را از منظری تازه بررسی میکند و سعی کرده تا تمام مفاهیم را به سادهترین شکل ممکن بیان کند، تا مخاطبان مختلف بتوانند آن را درک کنند و به آگاهی بیشتری از خود و اطرافیانشان برسند. کتاب دانشنامه فلسفه استنفورد، عشق با ترجمهی «ندا مسلمی» در سال 94 در انتشارات ققنوس منتشر شده و انتشارات آوانامه نسخهی صوتی آن را با صدای «آرمان سلطان زاده» منتشر کرده است.
فصل اول، تمایزات مقدماتی: فیلسوفان از یونان باستان تا امروز، بنا به سنت سه مفهوم جداگانه را مشخص کردهاند که به درستی میتوان آنها را عشق نامید: اروس، آگاپه، و فیلیا. تمییز دادن این سه مفهوم و بیان این که چگونه بحثهای معاصر، تمایز میان آنها را محو میکنند یا آنها را برای اهدافی دیگر به کار میبرند، مفید خواهد بود.
فصل دوم، عشق به عنوان اتحاد: دیدگاه اتحاد عشق عبارت است از شکلگیری یا میل به شکل دادن نوع مهمی از اتحاد، یعنی یک «ما». وظیفهی اصلی نظریهپردازان این دیدگاه این است که توضیح دهند که این «ما» دقیقا چیست. آیا «ما» موجودی جدید در جهان است که به نوعی از عاشق و معشوق به وجود آمده یا این که صرفا تعبیری مجازی است؟
فصل سوم، عشق به عنوان تعلق خاطر شدید: خیلی از افراد، اهمیت دادن به معشوق به خاطر خودش را بخشی از عشق ورزیدن به او میدانند. این که شخص به چیزی اهمیت میدهد یا به چیزی عشق میورزد، بیش از آن که به نظر یا احساس او دربارهی آن چیز ربط داشته باشد، به ساختارهای انگیزشی کمابیش ثابتی که ترجیحات شخص را شکل میدهند و رفتارش را هدایت و محدود میکنند، ربط دارد.
فصل چهارم، عشق به عنوان ارزش نهادن: سومین نوع دیدگاه دربارهی عشق، آن را شکل متمایزی از ارزشگذاری بر یک شخص در نظر میگیرد. عاشق برای معشوق ارزش قائل است، چون معشوق ارزشمند است، یا در نتیجهی عشقِ عاشق، در نگاه او ارزشمند میشود.
فصل پنجم، دیدگاههای ناظر به عاطفه: با توجه به مشکلات نظریاتی که عشق را ارزش نهادن میدانند، باید به عواطف هم توجه کنیم. چون عواطف دقیقا پاسخ به چیزهایی هستند که ارزشگذاری، انگیزش و نوعی پدیدارشناسی را که همگی خصوصیات اصلی گرایش عشق هستند، با هم تلفیق میکنند.
فصل ششم، ارزش و توجیه عشق: مسالهی توجیه عشق نه تنها به خودیِ خود مهم است، بلکه به عنوان ابزاری برای رسیدن به درک واضحتری از موضوع دقیق عشق هم اهمیت دارد. چطور میتوانیم به این درک برسیم که ما به خود افراد عشق میورزیم و نه خصوصیاتشان، و این که معشوق تعویضپذیر نیست؛ یعنی هیچ کس نمیتواند بدون ایجاد خسران جای او را پر کند. نظریههای مختلف به روشهای متفاوت سعی کردهاند به این پرسشها پاسخ دهند. اما مسئلهی توجیه همیشه اساسیترین مساله در این مورد است.
تمرکز این مقاله روی عشق شخصی یا در واقع همان عشق به اشخاص خاص است. بخشی از فلسفه در فهم عشق شخصی، تمییز دادن انواع مختلف این عشق است. برای مثال، شیوهی عشق ورزیدن به مادر، همسر، فرزند و دوست بسیار متفاوت است. این کار فلسفی عموما با تحلیلهای فلسفی دربارهی این انواع عشق شخصی همراه شده است. تحلیلهایی که تا حدی پاسخگوی معماهای مختلف در مورد عشق هستند هم در این مقاله آمده است. این کتاب همچنین مسائلی مانند توجیه عشق، ارزش عشق شخصی و تاثیر عشق روی خودآیینی عاشق و معشوق را بررسی میکند.
کتاب صوتی عشق براساس مقالات دانشنامهی فلسفهی استنفورد نوشته شده است. این دانشنامه، حاصل طرحی است که در سال 1995 در دانشگاه استنفورد آغاز شده و همچنان ادامه دارد. متن کامل تمام مقالات این دانشنامه در اینترنت به صورت رایگان و به آسانی در دسترس خوانندگان قرار گرفته است. در این دانشنامهی آنلاین، مطالب متنوعی دربارهی موضوعات مختلف وجود دارد، که برخی از آنها بسیار طولانی و جامع هستند. دانشنامهی فلسفه استنفورد پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصهی عمومی برقرار کرده است. این پایگاه اینترنتی توانسته مرجع موثق و قابل اعتمادی برای محققان، دانشجویان و علاقهمندان باشد. انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن تمام مطالب آن به زبان فارسی، کاری عظیم و دشوار است. به همین دلیل مدخلهای این دانشنامه جداگانه انتخاب و ترجمه میشوند.
در گفتگوهای روزمره اغلب چیزهایی میگوییم از قبیل:
۱. من عاشق شکلات (یا اسکی کردن) هستم.
۲. من عاشق فلسفهورزی (یا پدر بودن) هستم.
۳. من به سگم (یا به گربهام) عشق میورزم.
۴. من به همسرم (یا به مادر، فرزند يا دوستم) عشق میورزم.
اما معنای کلمه «عشق» از موردی به مورد دیگر فرق میکند. در مورد 1، عشق را میتوان صرفا این طور معنا کرد که من این چیز یا این فعالیت را بسیار دوست دارم. در جمله 2، معنی مورد نظر معمولا این است که من پرداختن به فعالیتی خاص یا شخص خاصی بودن را بخشی از هویت خود میدانم و از این رو، آن را چیزی به شمار میآورم که به زندگیام ارزش زیستن میبخشد؛ بسیار به جاست که بگویم آن چیز را ارزشمند میدانم. در مقابل، موارد 3 و 4، ظاهرا به نوعی تعلق خاطر اشاره دارند که نمیتوان آن را عینا به هیچ چیز دیگری مانند کرد. پس، میتوانیم آن نوع عشقی را که در مورد 4 مد نظر است، به طور کلی اهمیت دادن به شخصی دیگر از حیث خودش و به خاطر خودش بدانیم. بر همین اساس، مورد 3 را میتوانیم شکل ناقصی از آن نوع عشقی که معمولا نثار افراد میکنیم، بدانیم. شرحهای فلسفی از عشق عمدتا بر آن نوع عشق شخصی که در مورد 4 مطرح است تمرکز داشتهاند؛ در این مقاله چنین عشق شخصیای مرکز توجه خواهد بود.