0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  کم جانسن و راز گنج کوچک نشر منتشران اندیشه

کتاب کم جانسن و راز گنج کوچک نشر منتشران اندیشه

کتاب متنی
فیدی‌پلاس
نویسنده:
درباره کم جانسن و راز گنج کوچک
خانم ترنت با سرعت به سمت زن رفت، به او رسید و دست‌های زن را گرفت. با او دست داد و پرسید؟ حال شما چطور است؟ حال شما چطور است؟ زن به میبل ترنت نگاه کرد و به آرامی گفت: «خوبم.» میبل ترنت به او گفت: «خوب... تو عالی به نظر می‌رسی. خوشحال، سلامت و معرکه هستی...» زن پرسید:«این طور فکر می‌کنی؟ تو واقعاً این طور فکر می‌کنی؟» میبل ترنت با حرکت سر تأیید کرد. زن گفت: «ممنونم» و لبخند ‌زد. نانسی پشت بلندگو گفت: «و حالا... برای دیدن خط افق شهر، به سمت بندر نگاه کنید. آن‌هایی که دوربین دارند، شاید بخواهند از این منظره عکس بگیرند.» میبل ترنت گفت: «من دارم. من دوربین دارم.» او با زن کلاه حصیری خداحافظی کرد و رفت. اریک از مادرش پرسید: «آیا میبل ترنت آن زن را می‌شناسد؟» خانم شلتون گفت: «احتمالاً نه. اما آن زن هنوز دارد لبخند می‌زند. این کاری است که میبل می‌کند. او مردم را خوشحال می‌کند.!!» خانم شلتون به کم و اریک گفت: «حالا با هم باشید و به نرده تکیه ندهید.» سپس با عجله رفت تا به دوستانش بپیوندد. اریک گفت: «خانم ترنت با مزه است.» سپس به سمت کَم چرخید. چشمان او بسته بود. اریک گفت: «حالا... ما باید گنج کوچک را پیدا کنیم.» کَم گفت: «کلیک» کَم با چشمان بسته به اریک گفت: «تمام کسانی را که هنگام تماشای قایق آتش نشان نزدیک زن قرمزپوش ایستاده بودند،دیدم» کَم دوباره گفت: «کلیک» او با چشمانی که هنوز بسته بودند، گفت: «یک مرد با ریش پرپشت، آن زن با کلاه حصیری، یک زن با موهای بلند بلوند و گوشواره‌های دراز، یک مرد کوتاه قد و کم مو و یک مرد با کلاه نارنجی‌رنگ بیسبال آنجا بودند.» کَم چشمانش را باز کرد. به اریک گفت: «یکی از آن‌ها «گنج کوچولو» را برداشته است.» اریک به کَم گفت: «خوب... ما فقط زنی را که کلاه حصیری داشت، دیدیم. گنج کوچولو پیش او نبود.» کَم همان طور که به اطراف نگاه می‌کرد گفت: «پس ما می‌مانیم و چهار نفری که ممکن است سگ را دزدیده باشند.» اریک گفت: «نگاه کن! آنجا زنی با موهای بلند بلوند کنار بوفه ایستاده است.» اریک و کَم با عجله به سمت محوطه سرپوشیده قایق رفتند. زن پول نوشیدنی را پرداخت کرد. تشکر کرد و برگشت. کَم نجواکنان گفت: «این زن، آن زن نیست. زنی که من دیدم گوشواره داشت.» کم و اریک به آرامی در امتداد عرشه پیش رفتند. زنِ قرمزپوش گفت: «گنج کوچولو... من اینجا هستم. منم لیلا.» او به اریک و کَم لبخند زد. سپس جلوتر رفت و دوباره گفت: «من اینجا هستم. گنج کوچولوی من... منم... لیلا.» وقتی زن دور شد، دو پسری که آنجا بودند، خندیدند. اریک آرام گفت: «آن‌ها فکر می‌کنند او با خودش حرف می‌زند. فکر می‌کنند او دیوانه است.»
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
1.۷۵ مگابایت
تعداد صفحات
55 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۱:۵۰:۰۰
نویسنده دیوید ا ادلر
مترجم معصومه عظیمی عشاقی
ناشرمنتشران اندیشه
زبان
فارسی
عنوان انگلیسی
Cam Jansen and the barking treasure mystery, 1,999
تاریخ انتشار
۱۳۹۷/۰۶/۳۱
قیمت ارزی
2.۵ دلار
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۱.۷۵ مگابایت
۵۵ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
منتظر امتیاز
50,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
کم جانسن و راز گنج کوچک
دیوید ا ادلر
منتشران اندیشه
منتظر امتیاز
50,000
تومان