خانم ارجمند، زنی تقریبں هفتادساله، وارد میشود. سبدِ لباسی در دست دارد و ضبط صوتی روی لباسهاست. سرشار از غمی که بر چهرهاش نمایان است، بهآرامی سبد را روی میز میگذارد؛ ضبطصوت را بیرون میآورد و روشنش میکند. تصنیفِ «مرغ سحر» پخش میشود. از درون سبد لباسهای مردانهای بیرون میآورد. آنها را بو میکند. سبد را بهطرفِ ماشینی میبرد. با وسواس ماشینی انتخاب میکند اما قبل از اینکه لباسها را توی ماشین بریزد مکث میکند. لباسها را بهآرامی درون ماشین میریزد، انگار که مراسمِ سوگواریای اجرا میکند یا خاکسترِ کسی را به دریا میریزد. پودر رختشویی را میریزد و ماشین را روشن میکند. مدتی به ماشین مینگرد و بعد برمیگردد و مینشیند. ضبطصوت هنوز «مرغ سحر» را پخش میکند، اما آهنگ در جایی قطع میشود و صدای کسی ــ که صدا میکند «پروین» ــ میآید و باز آهنگ ادامه پیدا میکند...