معانی بسیاری با واژۀ دموکراسی پیوستهاند. بنابراین اگر یک معنای راستین برای آن باشد، در واقع، همانطور که افلاطون ممکن بود بگوید، چنین معنایی را در آسمانها باید جست؛ ولی متأسفانه این معنا هنوز به ما انتقال نیافته است. دموکراسی واژهای است که برخی فلاسفه آن را «مفهومی اساساً بحثبرانگیز» خواندهاند، یعنی یکی از آن واژگانی که ما هرگز نمیتوانیم همگی به یکسان تعریفش کنیم زیرا خود حامل دستور کار متفاوتی از نظر اجتماعی، اخلاقی، یا سیاسی خواهد بود. اما به هر طریق دستکم امروزه ما نمیتوانیم بدون آن زندگی کنیم. من ۴۰ سال قبل در کتاب خود در دفاع از سیاست «این اغواگرترین و فتّانترین واژه» را چونان ایزددختی رومی یا یونانی ـ انگار که دموکراتیا (یا دموکراسیا)، از خدایان کوچک و فرعی آتن باشد ـ مادیّت بخشیدم: «او معشوقۀ همه است و با اینهمه، حتی زمانی که یکی از عاشقان او میبیند که الطاف و محبتهای او، از دیدگاه، این عاشق، بهصورتی نامشروع شامل حال بسیاری از افراد دیگر نیز میشود باز هم سحر و افسون خود را حفظ میکند».