ای مهربانیات
آغشته با عسل
- بیآنکه شهد بریزی به جانِ من-
تسکین کابوس
در اوج تلخاب
ای خواب
خواب
خواب
ای در سکونِ مرداب
آرام
ای نازکِ نوازشِ انگشتان
بر پوست
ای در میانِ دشمنان به ظاهر دوست، دوست
ای مهربانِ بیدلیل
بیدلیل، گمشده
پیدا شده
ای من فدای آمدن
ای بینرفتنِ همیشه
ماندنی!
حرفی نگفته ماندهاست
تنها، نگفتن، ماندهاست
تنها
نگفتن
کافیست