وقتی زنگ ساعت ده نواخته شد، میشل آردان، باربیکین و نیکول به دوستان پرتعدادشان که روی زمین میماندند بدرود گفتند. دو سگی را که برای سازگار کردن گونه سگسانان با آب و هوای ماه در نظر گرفته بودند، پیشتر داخل گلوله برده بودند. سه مسافر نزدیک دهانه لوله غولپیکر چدنی رفتند و جرثقیلی متحرک آنها را تا کلاهک مخروطیشکلِ گلوله پایین برد.
آنجا، یک ورودی در نظر گرفته شده بود که مسافران از طریق آن میتوانستند وارد واگن آلومینیومی شوند. سپس بالابر جرثقیل را کنار بردند و بلافاصله آخرین داربستها را از اطراف کلمبیاد جمعآوری کردند.
نیکول پس از آنکه با همسفرانش وارد گلوله شد، با صفحهای مستحکم که از داخل با پیچهایی قدرتمند چفت میشد ورودی را بست. پشتِ شیشههای عدسیمانندِ پنجرهها نیز صفحههای دیگری محکم نصب شدند. بدین ترتیب مسافران در آن زندان فلزیِ بدونِ منفذ محصور شدند و در تاریکی عمیقی فرورفتند...