تنها عشق من. آیا واقعا این تویی؟ آیا هنوز هم میتوانم بگویم تو آنجا هستی؟ بله چون کسی که اینجاست به جز تو دیگری نمیتواند باشد. در یک ساعت گذشته او عوض شده است، میتوانم بفهمم که رنج و دردی عظیم دارد. نفسهایش کوتاهتر و برجستگی رگهای بدنش از زیر پوست بیرنگش نمایان شده است. تو خودت در انتخاب این تنفس پررنج، دانههای عرقی که از درد بر پیشانیت نشسته، لکههای ارغوانی که اینجا و آنجا در چهرهات نمایان میشود، و بوی مرگ و نیستی که از حالا از تن تو به مشام میرسد، هیچ دخالتی نداشتی. «من خودم انتخاب میکنم» براستی انتخابکننده چه کسی بود؟ تو با چهره رنگ پریده و موهای پریشان روبروی من نشسته بودی و معصومانه باور داشتی که تمامی وجود و حواست آنجاست، ولی من خوب میدانستم که تو در آن زمان جای دیگری هم بودی. در آیندهای دور و دستنیافتنی. کدام را باید انتخاب میکردم؟ اما به هرحال انتخاب من هرچه که بود همیشه این تو بودی که از دست من دچار درد و عذاب میشدی...
تا ۱۰ ۲۰ صفحه ی اول نمیتونستم با کتاب ارتباط برقرار کنم و گذاشتمش کنار...اما دوباره شروع به خوندنش کردم و شد یکی از تاثیرگذارترین کتاب هایی که خوندم واقعا خوشم اومد
5
اين كتاب بي نظيره بي نظير !! پر از جملات عميق و قشنگ و جسارت شخصيت اصلي زن يعني هلن كه خودش پيشنهاد دوستي و به ژان داد و ازاد و بي منت دوستش داشت و عاشقش بود
5
یک کتاب بسیار زیبا، عمیق، سرشار از جمله های قابل تامل
خط داستانی غیر خطی به زیبایی خواننده رو بین زمان های رمان جابجا میکنه
5
لطفا کتاب جنس دوم رو هم بزارین
3
تازه شروع به خوندن کتاب ک ردم فعلا برام گنگ و مبهمه