زمانی که فهرستهای آثار ماندگار ادبیات داستانی ایران را با زاویه دیدهای مختلف بررسی میکنیم، یکی از نامهایی که در تعداد زیادی از این فهرستها دیده خواهد شد؛ رمان کلیدر نوشته محمود دولتآبادی است. محمود دولتآبادی به همراه هم نسلشان مثل صادق هدایت، صادق چوبک و بزرگ علوی نقش عمدهای در شکلگیری ادبیات فارسی داشتند. مضامین اجتماعی و سیاسی در ادبیات این نسل از نویسندگان به وضوح دیده میشود و دغدغههایی فراتر از نقالی و روایت قصه در کتابهایشان مطرح شده است. اندیشهی تغییر و بهبود شرایط اجتماعی کشور در این نسل منجر به آفرینش آثاری گرانبها در ادبیات فارسی شد که هنوز هم الهامبخش بسیاری از نویسندگان و روشنفکران است.
کلیدر (Kelidar) داستانی حماسی دربارهی زندگی روستایی یک خانواده کرد (کرمانج) ایرانی است که در روستای اطراف سبزوار زندگی میکند. داستان و اتفاقات کتاب بر اساس واقعیت شکل گرفته است که روایت زندگی خانواده «کلمیشی گل محمد» قهرمان سبزوار در دوران کودکی دولت آبادی است. کلیدر - که هنوز هم برای بسیاری تلفظ نامشخصی دارد- نام کوهی در اطراف سبزوار است که قصه در آن رخ میدهد. با وجود اینکه داستان در بستری از واقعیت روایت شده است اما نویسنده به اقتضای قصه، هرجا که نیاز داشته تخیل خود را وارد داستان کرده است تا کتاب به یک رمان منسجم و گیرا تبدیل شود.
کلیدر دومین رمان بلند جهان پس از کتاب «در جست و جوی زمان از دست رفته» است با تعداد کلماتی بالغ بر 950 هزار کلمه و دولت آبادی 15 سال از عمر خود را صرف نوشتن آن کرده است. کلیدر را «انتشارات فرهنگ معاصر» در 10 جلد به صورت گالینگور و شومیز منتشر کرده است و به تازگی نسخه الکترونیکی کلیدر منتشر شده است.
مجموعه 10 جلدی رمان کلیدر بین سالهای 1357 تا 1363 منتشر شد. شش جلد ابتدایی کتاب همزمان با انقلاب 57 چاپ شد که به سرعت میان مردم محبوبیت پیدا کرد و پس از انتشار جلدهای پایانی هم محبوبیت خود را حفظ کرد و بین روشنفکران بحثهای زیادی را راه انداخت. ترجمه آلمانی کلیدر نیز به قلم «زیگرید لطفی» در زوریخ منتشر شد.
با وجود اینکه کلیدر داستانی بر پایه واقعیت است، اما دولت آبادی زمان رخداد داستان را برای روایت مناسبتر و پیوند زدن آن با جریانات سیاسی قبل از انقلاب 57، به سالهای 1325 تا 1327 انتقال داد و با اینکار توانست حزب توده را وارد جریان داستان کند. کلیدر یکی از نمونههای ادبیات متعهد است که تلاش میکند شکاف میان طبقههای مختلف جامعه را از تفکر دربارهی مفهوم انقلاب کم کند و مردم را قربانی شرایط اجتماعی جامعهشان میداند. اوضاع و احوال شخصیتهای نوشته شده توسط دولت آبادی فارغ از گرایش مذهبی که دارند، بررسی میشود و هر کدام از شخصیتهای نمایندهی یک طبقه خاص اجتماعی هستند و یک مبارزهی طبقاتی واقعی در کتاب به تصویر کشیده شده است.
گل محمد شخصیت اصلی داستان کلیدر است. دولت آبادی برای ساخت و پردازش شخصیت گل محمد از کاراکترهای بیشماری در طول داستان کمک گرفته است تا به طور غیرمستقیم گلمحمد را به مخاطب معرفی کند. گل محمد و یارانش به عنوان شخصیتهای اصلی داستان علیه زمینداران قیام میکنند و به قهرمان روستاییان تبدل میشوند. اما پس از این اتفاق مشکلات گل محمد آغاز میشود.
مارال دختر جوان کردی است که داستان با حرکت او برای ملاقات پدر و نامزدش دلاور شروع میشود. او در ادامهی داستان با گل محمد ازدواج میکند و همین موضوع باعث ایجاد کینه دلاور (نامزد سابق مارال) و اختلاف بین اقوام مختلف میشود.
ستار جوانی پینه دوز است که گل محمد در یکی از سفرهایش به شهر با او آشنا میشود و کسی است که باعث فرار گل محمد از زندان میشود. ستار یکی از یاران گل محمد در مبارزاتش علیه اربابان است.
محمود دولتآبادی (Mahmoud Dowlatabadi) از برجستهترین نویسندگان معاصر ایران است که به دلیل ادییات حماسی و منحصر به فردی که دارد از دیگر نویسندگان ایرانی متمایز شده است. او در خانوادهای روستایی در اطراف سبزوار به دنیا آمد. زندگی روستایی دوران کودکی و نوجوانی دولت آبادی در ادبیات و مضمونهایی که در کتابهایش به آن پرداخته، تاثیر زیادی داشته است. همچنین به دلیل آشنایی پدرش با شعر کهن فارسی، او در جوانی با ادبیات کلاسیک ایران آشنا شد. پس از دوران دبیرستان مشغول به تحصیل در رشته تئاتر شد و نمایشنامههایی از نویسندگان بزرگی مانند «برشت»، «آرتور میلر» و «بهرام بیضایی» را روی صحنه برد و تسلط او را در زمینهی ادبیات کهن و فولکلور بالا برد.
موضوع محوری اکثر کتابهای دولت آبادی آزادی اجتماعی، قیام و رنج مردم است. این موضوعات چنان در نوشتههای دولت آبادی پررنگ بودند که در اوایل دههی 50 شمسی به زندان افتاد. اتهام او کتابهایش بودند که ساواک همراه با افرادی پیدا میکرد که به عنوان مخالفان حکومت دستگیر میکرد.
از کتابهای مشهور دولت آبادی میتوان به «جای خالی سلوچ»، «نون نوشتن»، «طریق بسمل شدن» و «زوال کلنل» اشاره کرد.
همچنین فیلمهای «خاک» ساختهی «مسعود کیمیایی» براساس داستان «آوسنه بابا حسن» و فیلم «زمستان است» ساختهی «رفیع پیتز» که برگرفته از داستان «سفر» است، بر اساس نوشتههای دولت آبادی ساخته شدهاند. دولت آبادی در سال 2014 برنده نشان شوالیه هنر و ادب فرانسه شد. همچنین او در سالهای فعالیت ادبیاش موفق شده جوایز ادبی «هوشنگ گلشیری» و «من بوکر» را در کارنامهی خود ثبت کند.
«کریم امامی» مترجم و منتقد هنری درباره اثر ماندگار محمود دولت آبادی مینویسد: «کلیدر را میتوان نقطه اوج رشته آثار پیشین دولت آبادی به حساب آورد که اغلب آنان داستانهایی کوتاه درباره مردم زجر کشیده و رنجور دهات خراسان است.». نثر منحصر بهفرد و شاعرانه کتاب نیز همواره در طول سالیان مورد تحسین منتقدین قرار گرفته است.
«یارشاطر» کتاب را «حماسهای با تصاویر پر بار شعری در جامه نثر» توصیف میکند. علاوه بر این نحوه معرفی و پرورش شخصیتها هم در رمان بسیار مورد توجه بوده است. «محمدرضا قانونپرور» در کتاب «نوای نقال در کلیدر » شخصیتپردازی را اینگونه روایت میکند: «شخصیتهای داستان پیچیده به تصویر کشیده شدهاند و نقش حقیقی آنها از طریق ویژگیها و ظاهرشان آشکار میشود». «قانون پرور» خلق ریتمهای زبانی و اوجگیریهای تدریجی داستان را از نقاط قوت آن برشمرده است. تعداد زیادی از منتقدان ادبی کلیدر را زمینهساز تحول در ادبیات داستانی مدرن فارسی میدانند. اما تمامی مفسرین و صاحباننظر دربارهی کلیدر نظر مثبتی ندارند.
«کریم امامی» نویسنده و منتقد هنری حجم کتاب را بسیار بالا میداند و معتقد است کتاب میتوانست در یک چهارم حجم فعلی نوشته شود. «مهشید امیرشاهی» روزنامهنگار، از زبان و لحن نوشتاری رمان انتقاد کرده است و آن را مملو از ایرادهای دستور زبانی، تلفظ و املای نادرست واژگان میداند. امیرشاهی معتقد است استفاده از کلمات و اصلاحات فرانسوی و انگلیسی از زبان شخصیتهای داستان کلیدر با ادبیات روستایی آنها نامتناسب است.
شما میتوانید برای خرید آنلاین و دانلود کتاب کلیدر نوشتهی محمود دولتآبادی از همین صفحهی فیدیبو اقدام کنید.
افتادن، هیچ شکوهی ندارد، آنگاه که جانی از زیر ضربهها به در بردی، تازه هراس آغاز میشود. جویده شدهای، جای جای زخم بیم در تو بافته میشود. احساس اینکه نتوانی برخیزی! احساس دهشتناک. اگر نتوانی برخیزی؟! بیم فردا. این تو را میکُشد. با این همه بر میخیزی. نیمه خیز میشوی و بر میخیزی. اما همان دم که در برخاستی ترس این داری که نتوانی بایستی. به دشواری میایستی، اما براه افتادن دشواری تازه ایست. یک گام و دو گام. پاها، پاهای تو نیستند. میلرزند. ناچار و نومید قدم بر میداری. در تو ستونی فرو ریخته است...
سنگ تاب میآورد. نعرهی آسمان و تابش آفتاب و سرمای نیمه شبانه را تاب میآورد. سنگ بر جای چسبیده است. بی جنبشی، سرشت آن است، میتواند تا پایان دنیا خاموش نشسته بماند. اما آدم؟ تپش و جنبش را دمی او را وا نمیگذارد. چیزی، چیزی شناخته و ناشناخته همواره درون او میجوشد. بر افروختگیاش را برای همیشه نمیتواند پنهان دارد. تاب و دوامش را کش و مرزی نیست. سرانجام فواره میزند و از خود بدر میریزد. چشمه گون برون میجوشد. با اینکه آرام، آرامتر، قطره قطره، دلمایه خود را واپس میدهد. به اشکی، به کلامی، یا به فریادی، به تیغه خنجری، به ارژنی یا به شلیکی...
شاید شما تعجب کنی ارباب از حرف من، ارباب؛ اما به عقیده من بیشتر مردم، بیشتر وقتها دروغ میگویند. نه بیشتر مردم، که همه مردم همه وقتها دروغ میگویند! فقط وقتهایی که تنها هستند، ممکن است راست هم بگویند. اما به ندرت! چون آدم وقتی هم که تنها میشود، تنهاییاش پر است از دروغهایی که در میان جماعت و با دیگران گفته بود. حق هم دارند که دروغ بگویند. ارباب، چون که حقیقت آدم را دیوانه میکند...
فرمت محتوا | epub |
گوینده هوشمند (AI) | راوی |
حجم | 3.۰۰ مگابایت |
تعداد صفحات | 556 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۸:۳۲:۰۰ |
نویسنده | محمود دولت آبادی |
ناشر | انتشارات فرهنگ معاصر |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۶/۱۲/۲۸ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
گل محمد : شخصیت اصلی ، واقعی و قهرمان داستان . مردی ( دو رگه :کرد و بلوچ) از ایل کلمیشی . فرزند کلمشی کرد و بلقیس بلوچ و همسر زیور و مارال است . گل محمد جثه ی متوسطی دارد و از لحاظ روحی مردی شجاع ، با درایت و آزاد منش و عاشق پیشه است . شجاعت و عشق در گل محمد از ابتدای رمان تا به انتها کاملا قابل لمس است ولی درایت و آزادگی قهرمان بیشتر در جلد نهم و دهم (اخرین کتاب) نمودار می شود . از نظر من این موضوع می تواند بیانگر این نکته باشد که گل محمد درجریان داستان و گذر زمان به پختگی می رسد . در صفحات پایانی کتاب از زبان گل محمد می خوانیم : * نه گمان کنی که خود را باخته ام ، نه . این را به ملامعراج هم بگو . نه برادر ، خود را نباخته ام . کار من اول به ناچاری سر گرفت . بعد از آن با غرور دنباله یافت ، چند گاهی است که با عقل حلاجی می کنم و در این منزل اخر هم خیال دارم با عشق تمامش کنم . خان محمد برادر بزرگتر گل محمد و همسر سمن و پدر تموز : مردی سخت وخشن ، عصبانی و کینه جو که بعد از آزادی از زندان (اواسط داستان) در رکاب برادر می ماند، ولی در پایانِ رمان گل محمد از برادرش می خواهد تا بگریزد و زنده بماند . * گل محمد دست برای برادر برآورد و گفت : - بیا وداع کنیم، خان بَرارَم ؛ بیا وداع کنیم . اگر بنا باشد تا کسی از ما بماند ، همان بِه که تو بمانی . کینه ی تو بیشتر به کار این دنیا می آید تا عشق من . راست این است که دلم می خواهد تو باقی بمانی ! پیش از این صحبت هایی با همین مضمون از زبان خان عمو هم می خوانیم : *- کینه ؛ خان محمد جِرم کینه است. او چندان دلبسته ی زندگانی نیست .چون دل او گنجای مهر و دوستی ندارد ؛ اما جانش به کینه بسته است . اگر بخواهد زنده بماند ، فقط برای اینست که بتواند به کینه های خودش جواب بدهد . و اگر کشته بشود بی آنکه زهرش را به ناکسانی چون بندار ریخته باشد ، یقین دارم که در گور آرام نخواهد بود . دلواپسی او فقط اینست که ناکسانی به ما نارو زده اند . ص ۲۴۰۱ تاکید قهرمانان داستان بر زنده ماندن خان محمد برای دادخواهی و انتقام و خونخواهی چندین بار تکرار می شود و حتی در صحنه های پایانی داستان ، سمن با حالت آوارگی شوهر خود را به دادخواهی صدا میزند. آنچه در واقعیت اتفاق افتاده خان محمد پس از هفت یا هشت سال بازمی گردد و انتقام برادرانش را می گیرد . شاید اگر خان محمد زنده نمی ماند تا به خونخواهی قهرمانان داستان برخیزد ، روایت خون ریخته شده ی گل محمدها روایت بی سرانجامی میشد . بیگ محمد: برادر کوچک گل محمد ، جوانی با احساسات لطیف ، قلبی پرعاطفه و شجاع و مملو از جسارتهای جوانی . او در چگور نوازی مهارت دارد و در جریان داستان بارها شاهد گریه ی بیگ محمد هستیم ( که نشانگر احساسات لطیف اوست) ولی در هیچ کدام از صحنه هایی که بیگ محمد گریه می کند خواننده این رفتار را ضعف تلقی نمی کند. اتفاقا بیگ محمد را با جنگجویی وشجاعت و وفاداری می شناسد . او عاشق لیلی دختر حاج سلطانخرد است ولی به وصال او نمی رسد . بیگ محمد آیینه تمام رخ جوانی خان عمو ست و به همین دلیل خان عمو گویی به نوعی دیگر و بطور ویژه ای، این برادر زاده اش را دوست دارد و در پایان داستان به حالتی ملتمسانه از بیگ محمد می خواهد که جان خودش را نجات دهد ولی بیگ محمد قبول نمی کند . * جوانی ...جوانی ! تو ... لابد خودت نمی دانی چقدر مانند جوانی های خودم هستی ! من می خواهم بمانی و زندگانی کنی . من می خواهم که باز هم در جنم تو زندگانی کنم .من می خواهم با تو بمانم و زندگانی کنم . زندگانی ... آی زندگانی ! یکی از دردناک ترین صحنه های کتاب مربوط به زمانی ست که بیگ محمد کشته می شود و در پی آن خان عمو بینایی چشمانش را از دست می دهد و تمام قد جلوی گلوله های دشمن می ایستد و کشته می شود . * خان عمو دیگر نمی جنگید .گویا دیگر نمی خواست بجنگد . دستانی به سان بالهای شکسته ی شاهین ، فرو افتاده داشت ؛ تسمه ی تفنگ را یله بر انگشتانش افکنده بود و شکن شکن شیب کوه را فرود می آمد و گلایه مند گویه می کرد : - چشمهایم ... چشمهایم ... بیگ محمد ، گل محمد . صفحات پایانی کتاب که یک به یک قهرمانان کشته می شوند خواننده لحظات دردناک و پرالتهابی را تجربه می کند . خان عمو از قهرمانان داستان کلیدر ،مردی میان سال بسیار شجاع و قدرتمند (هم از لحاظ روحی و هم جسمی ) ،عاشق زندگی ، گاه شوخ طبع و گاهی سخت و خشمگین . پدر ماهک و پدرشوهر صبرو. خان عمو مردی است که از ابتدای راه تا انتها پا به پای گل محمد و برادرانش است . نقش خان عمو در زندگی گل محمد بسیار پررنگ تر و مهمتر از کلمیشی ( پدر گل محمد) است . چرا که از لحاظ روحی و طرز فکر به قهرمانان دیگر داستان نزدیک تر است . شخصیتی که نویسنده از خان عمو می سازد بسیار واقعی است انسانی که قرار نیست براساس نقش قهرمانانه ای که در داستان ایفا می کند به دور از اشتباهات و سیاهی ها باشد . در این مورد نیز در قسمت " قهرمان در کلیدر " بیشتر توضیح خواهم داد. ◀ ستار از شخصیت های بسیار مهم داستان ، مرد روشنفکر و متفکر و از اعضای حزب توده . کسی که حتی پیش از آنکه خود گل محمد واقف باشد در وجود او، قهرمانی ملی می بیند .و در قهرمان شدن گل محمد از هیچ کاری مضایقه نمی کند . از نگاه من گل محمد و ستار آینه هایی هستند رو به هم ، ستار هرآنچه از شجاعت و قدرت در خود آرزو می کند درون گل محمد می بیند و گل محمد در مقابل تدبیر و سوادی که در ستار وجود دارد می بیند برمیدارد و کامل میشود . این دو در اصل در کنار هم به کمال می رسند . البته در جریان قهرمان شدن گل محمد ، ستار هم مانند تمام شخصیت های دیگر داستان سرارادت در برابر گل محمد فرو آورده و تسلیم نظرات گل محمد می شود . و در نهایت آرمان هایی که در چارچوب حزب بر آن باور دارد رها میکند و همراه گل محمد می جنگد و کشته می شود . کلمیشی بزرگ ایل و پدر گل محمد پیرمردی که برخلاف فرزندان و برادر خود رفتاری محتاطانه تر دارد . کلمیشی آرزو دارد که از زندگی ایلی به یکجا نشینی برسد و رعیت بودن را بر گله داری ترجیح می دهد . نقش کلمیشی به نسبت کمرنگ تر از برادرش خان عمو و کمرنگ تر از نقش همسرش بلقیس است . حتی در صحنه های پایانی داستان که تمام شخصیت ها از نقشه های شومی که برعلیه گل محمد و همراهانش آگاه شده اند و تمام بحث ها حول این موضوع می چرخد ، کلمیشی سعی میکند طوری رفتار کند که گویی از هیچ چیزی خبر ندارد و بیش از آنکه نگرانی اش را در مورد جنگی که پسران و برادرش در پیش دارند بروز دهد خود را دل نگران گله و گوسفندان نشان می دهد و حتی موقع خداحافظی و وداع قهرمانان با خانواده ، کلمیشی گله را به بیابان برده است و حضور ندارد . پس از پایان جنگ نابرابر و کشته شدن قهرمانان خواننده تنها صدای شیون و ناله های کلمیشی را می شنود . ◀ بابقلی بندار کدخدای روستای قلعه چمن است . همسر نور جهان و پدر اصلان و شیدا . بابقلی در ابتدا از لحاظ اقتصادی وضعیت مناسب تری نسبت به مردم روستا دارد و این موقعیت به لطف نشست و برخاست با ارباب ها به دست آمده است . بابقلی طماع و چاپلوس است و با همین روش به مقام کدخدایی می رسد . خانه ی بابقلی پر رفت و آمد است و گویا این پیرمرد در سایه ی طمعکاری و حرص از آرامش درونی و بیرونی نصیبی نبرده است . بابقلی از شخصیت هایی ست که در نقشه ی کشتن گل محمد و همراهانش دست دارد و در صحنه های آخر داستان چهره ی وحشتناکی از بابقلی بندار به نمایش گذاشته می شود . * نجف ارباب پیش از آنکه بندار خود دست به کار شود خود را جلو انداخت، مازور را از دست شیدا گرفت ، قدم پیش گذاشت و قلب گل محمد را نشانه گرفت و شلیک کرد ؛ بابقلی بندار تا از نجف ارباب وا نمانده باشد ؛ وحشیانه بر جنازه ی ستار هجوم برد و سر او را گردن تا گردن برید . اصلان از لحاظ رفتاری بسیار شبیه به پدرش است و علاوه بر آن خساست ویژگی خاص اوست . ◀شیدا پسر دوم بابقلی است و یکی از شخصیت هایی که به شخصه برای من جذاب بود . رفتار او به مراتب بهتر از پدر و برادرش است . شیدا در مقابل هوس هایش نسبت به دختران و زنان اطراف ، خود را رها کرده است و اتفاقا زنان و دختران هم جذب او می شوند . با این حال رفتار شیدا نسبتا انسان گونه تر از پدر و برادرش است ولی در نهایت در صحنه ی کشتار قهرمانان چهره ای منفی از خود به جا میگذارد . در مورد شیدا این نکته را هم اضافه میکنم که قدرت تصمیم گیری در وجود شیدا کمرنگ است و به نوعی زندگی را سطحی می بیند . ◀ کربلایی خداداد و پسرهایش عباسجان و قدیر . کربلایی خداداد پیرمرد علیلی است که گول بابقلی بندار را خورده و شترهایش را به او فروخته و پولی که به دست آورده را از پسرهایش دریغ میکند . عباسجان لاابالی و حقیر و آدم فروش است . او هرچند وقت یکبار به زور مقداری از پول را برمیدارد و با خانم بازی و قمار در مشهد آتش به مال پدر میزند . و در عین حال خودش را از پرستاری پدر معاف کرده است . شخصیت عباسجان منفی است و بسیار دقیق ساخته و پرداخته شده است و خواننده در مورد این شخصیت عمیقا فکر میکند . شرایط زندگی و نوع تربیت خانواده و جامعه نقش بسیار مهمی در شکل گیری این نوع رفتارها دارد . عباسجان کسی است که برای یک لقمه نان حاضر است دست به هر کاری بزند از حقیر کردن خودش گرفته تا پدرکشی و دیگر کشی . رفتار قدیر هم بسیار قابل تامل است . او به شدت عباسجان منفور نیست و حتی در بسیاری از موارد خواننده با او همراه می شود ،برایش دلسوزی می کند و حتی گاهی به او حق می دهد ولی نهایتا قدیر هم با وعده ی شغل دشتبانی از طرف بابقلی چهره ی حقیر خود را نشان می دهد . بررسی رفتارهای این خانواده از دید و علم یک روانشناس بسیار جالب و قابل تامل خواهد بود . نادعلی چارگوشلی پسر حاج حسین چارگوشلی و پسر خواهر بابقلی بندار که شخصیت مورد علاقه ی من است. نادعلی در ابتدای داستان "مدیار " دایی عاشق پیشه ی گل محمد را می کشد و زندگی اش با فلسفه ی مرگ گره می خورد . اگر یکی از موضوعات اصلی کلیدر را فلسفه ی مرگ و زندگی بدانیم نادعلی بازیگر اصلی این موضوع است . شخصیتی که خودش را آواره ی کوه و بیابان می کند تا از مرگ سردربیاورد هر چند ظاهرا به دنبال گمشده اش " صوقی" است دختری که نامزد نادعلی و دلبر مدیار بود . رفتار نادعلی به نوعی عارف گونه است مال دنیا و مقام اجتماعی برایش ناچیز و بی ارزش شده است . و بابقلی بندار ، دایی نادعلی با دوز و کلک دارایی اش را به نام خودش می کند . او قدیر را بهترین رفیق خودش می داند و لحظاتی که همراه با او در حال باده خوری ست گویی به درون خودش سفر می کند و به نوعی خودشناسی می رسد . تنها شخصیت کلیدر که نماز می خواند و البته گویا پایبند قوانین نماز هم نیست چرا که بارها در حال به نماز می ایستد .
این کتاب شاهکار عجیبی ست... آدم غرق میشه تو جمله های این کتاب... تو توصیفاتش از حال درونی آدمها... اصلا انگار زندگی هر شخصیت رو زندگی میکنه! نمیدونم چطور آقای دولت آبادی میتونن اینقدر دقیق و عمیق احساسات و گفتگوهای درونی زنان رو درک کرده باشن و تو پردازش شخصیت های داستانهاشون ازش به این خوبی بهره برده باشن. علاوه بر این، همونطور که همه دیدیم تو فضای مجازی، حتی بریدههایی از این کتاب واقعا خودش یک درس زندگیه... فقط پیشنهاد میکنم برای خوندن این اثر ارزشمند، عجله نکنید... باید وقت بدین به خودتون....برای من فکر میکنم یک سال زمان برد تا ده جلد رو تموم کنم، البته با وجود مشغله های زیادی ک داشتم. اما زندگی من به دو دوره تقسیم شد: قبل از خوندن کلیدر و بعد از خوندنش! ؛)
کلیدر شرح مبارزه ی رعیتی به اسم گل محمد است با خان ها و ارباب ها که دست ظلم و چپاولشان بر گرده و سفرهء مردم روز به روز دراز تر می شود. این داستان در یکی از کم رونق ترین و خشک ترین مناطق ایران اتفاق می افتد جایی میان سبزوار، نیشاپور و قوچان. فضای داستان، فضای ملتهب سیاسی پس از جنگ جهانی دوم و بین سال های ۲۷-۱۳۲۵ و ترور ناکام محمدرضاشاه پهلوی است. کلیدر؛ شرح درد و غم، شادی و شوق، آرزو و آرزومندی، عشق و دل دادگی، ترس و طمع، دلاوری و جنگ آوری، مبارزه و آزادی خواهی است. کلیدر یک رمان نیست که فقط شما را سرگرم کند. با کلیدر می توان زندگی کرد، می توان بزرگ شد. کسی که کلیدر را بخواند قطعا باسوادتر خواهد شد
داستان نسبت به جلد اول و دوم قوام و سرعت بیشتری پیدا کرده، اما همچنان اطناب ممل و بازی زیاد با واژگان و جملات آزار دهنده است. اما آزاردهنده تر از اون دیدگاه حاکم بر کتاب نسبت به زن است که زن رو در حد کارگر جنسی، آشپز و کلفت تنزل داده و جملات رااوی در باب شخصیت زن در جای جای داستان واقعا تاسف برانگیزه. نمی شه هم گفت بیان دیدگاه جامعه است، چون تو همون زمان و تو همون جامعه هم زنان و پیرزنانی داشتیم که بسیار مقتدر و مورد احترام اهالی بودند. ضمن این که چنین دیدگاهی در آثار نویسندگانی چون احمد محمود اصلا در این حد تو چشم نمی زنه
اصلا مگه داریم این همه جذاب…چقدر باید نویسنده استاد باشه که کتاب به این طولانیی هرچی میره جلو به جای اینکه ابکی تر بشه قشنگ تر میشه ،اینقدر روان و قشنگ صحنه ها توصیف شده که فکر میکنی داری فیلم میبینی و همش تو ذهن ادم ذخیره میشه ، کتابای دیگه هی هر دفعه باید فکر کنی ببینی قبلش چی شده بود ولی این تو ذهن ادم قشنگ حک میشه خیلی عالیه خداروشکر که ده جلد که زود تموم نشه
مدت ها بود که دوست داشتم خواندن این کتاب را شروع کنم و بالاخره زمان آن فرا رسید!! واقعا جذاب است و به دل نه، به جان می نشیند! اصالت ایران و ایرانی از سطر به سطر این کتاب به پرواز در می آید. بسیار نثر آن دلنشین است. با خواندنش احساس غرور به آدم دست میدهد. عجیب هنری دارد استاد دولت آبادی!!
کتابم اینقدزیبا اینقدجذاب ،،،دارم دیوونه میشم ،،شاهکارم براش کمه،، چه کرده دولت ابادی ??????باعشق نوشته این کتابو منو روانی کرده این کلیدر ????حتماحتماحتمابخریدوبخونیدومست بشید
من جلد یک ودو کلیدر را خوندم وواقعا لذت بخشه گرچه رمان طولانی ولی بسیار جذاب وتوصیفات نویسنده توانای کتاب انسان را به وجد میاره ،گرچه جوانان امروزی عجول وکم حوصله وبیشتر دنبال داستان های مینیمال هستن وحوصله رمان های بلند راندارن ولی هم چنان رمان کلیدر جزئ بهترین رمان ایرانیست❤❤❤
جلد اول و دومشرو خوندم چقد برای زیور غصه خوردم و برای مارال و گل محمد خوشحال شدم وقتی یه مدت وقت نکنم بخونمش دلم برای همشون تنگ میشه حتی برای بوی اتیش و اون برف و سرمای سوز دار.خلاصه شاهکار کتاب کلیدر محمود دولت آبادی سرشون سللمت...
کلیدر رو تمام کردم امشب بتاریخ ۱۹/۲/۱۴۰۲ ولی به گمانم که محمود دولت آبادی هم به معنای کامل کلمه،در کلیدر تمام شده است.بسان مجنونی که گم شده ام در بیابانهای کلیدر،دیوانه وار اشک میریزم برای مظلومیت گلمحمدها