تجربه پلبینی چیزی نیست مگر سلول بنیادین سیاست به معنای راستین آن: سیاست نه چون امری معمول و رایج، که بهمثابه امری استثنایی، تصادفی و زمانمند. صد البته مسئله این نیست که در زمانهای طولانی و مرگآسای نبود تجربه پلبینی «سیاست» وجود ندارد. آنچه مدیریت و سلطه است و «سیاست» خوانده میشود، همواره پیشاپیش وجود دارد و برخلاف سیاست راستین، امری دادهشده و ازپیشحاضر در هستی، اجتماع و تاریخ است. «سیاست» همواره وجود داشته است اما نه به شکل سیاسی آن. آنچه چون دانههای تسبیح کنار هم قرار گرفته و با نخی از جنس تداوم و پیوستارِ سلطه وقایع را کنار هم چیده است، «سیاستی» است ناسیاسی و حتی ضدسیاسی که بهواقع چیزی نیست مگر برگردان نظم پیشاانسانی طبیعت در ساحت اجتماع بشری.
تجربه پلبینی، همچون تجربه پلبینی، تجربهای است زنده، پویا و شوقبرانگیز که در محل تلاقی تاریخ، تفکر و سیاست، بخشی از راهگشاترین آموزههای تاریخ، تفکر و سیاست را در طریق نجات و رستگاری انسان و رهایی و آزادی وی از نظم سلطه به کار میگیرد تا تاریخی ناپیوسته، تفکری انتقادی و سیاستی راستین را پیش روی ما بگذارد. میزان کامیابی این تجربه در انهدام پیوستار تاریخنگاری و تفکر موجود بیش از هر چیز نیازمند همراهی مشتاقانه با مبارزان و قهرمانان ناکام و بینام و نشان این تاریخ است، که همان نام همگان است: پلبینیها.