در قلبِ مسافرِ من
پرندهیی ست
که خود
سراسرِ
سفر است،
با بالی از عقیق و
بالی از چخماق
مدام
پرواز میکند
در امتدادِ غروب و
فقط
غروب میخورَد و
غروب مینوشد،-
و چون شباهنگام
به خواب روَم
پرواز میکند و
باز میآید
مدام
در امتدادِ طلوع و
فقط
طلوع میخورد و
طلوع مینوشد