شازده کوچولو گفت: - سلام سوزنبان راه آهن گفت: - سلام شازده کوچولو گفت: - کار تو اینجا چیه؟ سوزنبان گفت: - من مسافرا رو به دستههای هزارتایی تقسیم میکنم و قطارهای حامل هر دسته رو گاهی به سمت راست و گاهی به سمت چپ هدایت میکنم. یک قطار تندروی نورانی که همچون رعد میغرید، از آنجا گذشت و اتاقک سوزنبان را به لرزه درآورد. شازده کوچولو گفت: - اینا خیلی عجله دارن. دنبال چی هستن؟ سوزنبان گفت: - حتی راننده قطار هم نمیدونه. یک قطار تندروی نورانی دیگر از جهت مخالف آمد و غرشکنان گذشت. شازده کوچولو پرسید: - به همین زودی برگشتن؟ سوزنبان گفت: - اینا اونا نیستن. این یه قطار دیگه است. - مگه از اونجایی که بودن راضی نیستن؟ سوزنبان گفت: - آدم هیچ وقت از اونجایی که هست راضی نیست. سومین قطار تندروی نورانی هم مثل رعد غرید. شازده کوچولو پرسید: - اینا مسافرای قطار اولی رو دنبال میکنن؟ سوزنبان گفت: - اینا دنبال هیچی نیستن. توی قطاراشون یا خوابیدن یا خمیازه میکشن. فقط بچههاشون صورتشون رو به شیشه چسبوندن و تماشا میکنن. شازده کوچولو گفت: - فقط بچهها هستن که میدونن دنبال چیان. اونا وقتشون رو برای یک عروسک پارچهای میذارن و همون عروسک براشون همه چیز میشه. و اگه کسی عروسک رو ازشون بگیره، به گریه میافتن.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 4.۰۳ مگابایت |
تعداد صفحات | 112 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۴۴:۰۰ |
نویسنده | آنتوان دو سنت اگزوپری |
مترجم | محمدرضا صامتی |
ناشر | سفیر قلم |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۶/۰۸/۱۰ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 89,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
من هنوز بعد ۱۵ سال بعد خوندنکتاب به اسمون نگا میکنم و دنبالش میگردم... سعی میکنم یادم نره اونجایی که ازش رفت چه شکلی بود تامبادا وقتی تو صحرا به یه پسر موطلایی با لبخند استثنایی برخوردم فراموش کرده باشم اونچه شکلی بود.
بینظیره. د حالی که لذت بردم ازش هر بار اشک ریختم بخاطر شازده کوچولو و گل سرخش
من خریداری کردم کتاب رو تکمیل خریدم زدم اما انگار ثبت نشده دوباره هم که میخوام بخرم ارور میده
یکی از بهترین کتاب هایی که خوندم با ترجمه روان
بهترین کتاب برای شروع کتابخونی❤ ترجمه هم خوب و روان..
عالیییییییییییییی
کتاب واقعا قشنگی بود
عالی