پیام از یک ایمیل عجیب برایم فرستاده شده بود.
اگر میتوانی ترسهایت را کنار بگذاری و شبها، بدون خیس کردن رختخوابت، راحت بخوابی، اگر میتوانی صبحانهات را با یک تیرانوزاروس بخوری، ناهارت را با یک استگوزاروس و شامت را در یک رستوران دریایی با یک شونیزاروس میل، اگر میتوانی راهنمای خوبی برای دایناسورها باشی...
روی شکل دایناسوری که در زیر آمده است، کلیک کن!!!
اولش جا خوردم، ترسیدم، یکهو قلبم تندتند، تالاپتلوپ کرد. حس کردم چشمهای دایناسور برقی زد، شاید هم دندانهایش. خودم را عقب کشیدم، دستم را روی صورتم گذاشتم، بعد یواشیواش از لابهلای انگشتهایم به دایناسور نگاه کردم. انگار میخندید.