
| فرمت محتوا | epub |
| حجم | 795.۱۱ کیلوبایت |
| تعداد صفحات | 120 صفحه |
| زمان تقریبی مطالعه | ۰۰:۰۰ |
| نویسنده | آلبر کامو |
| مترجم | پرویز شهدی |
| ناشر | مجید |
| زبان | فارسی |
| عنوان انگلیسی | L'etranger |
| تاریخ انتشار | ۱۳۹۶/۰۴/۳۱ |
| قیمت ارزی | 3 دلار |
| قیمت چاپی | 115,000 تومان |
| مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
آوازه این کتاب باعث شد آن را در لیست ۱۰۰ اثر ماندگار قرار دهم. چیزی که بیش از همه مرا تشویق کرد، پیام استادم بود که گفته بود: «کتاب کاملاً مزخرف است.» این حرف او باعث شد کنجکاو شوم: چرا کتابی با این شهرت جهانی همواره توصیه میشود؟ به همین دلیل، «بیگانه» را به عنوان چهارمین اثرم انتخاب کردم. داستان درباره فردی کاملاً بیاحساس است که نگاهی متفاوت و سرد به جهان اطراف دارد. این شخص پس از یک سری مسائل ساده زندگی، به دلیل ارتکاب قتل، مورد محاکمه قرار میگیرد. در ابتدا، هیچ نکته جذابی در داستان وجود نداشت که توجهم را جلب کند. روایت ساده و یکنواخت بود و پیچش داستانی یا شخصیتپردازی عمیق در آن دیده نمیشد. به همین دلیل، در وسط داستان چندین بار تصمیم گرفتم آن را کنار بگذارم و واقعاً احساس کردم وقت خود را تلف میکنم. با این حال، کنجکاوی اجازه نداد که داستان را نیمهکاره رها کنم؛ میخواستم بدانم چرا این کتاب ساده و بیمحتوا را «شاهکار» میخوانند. پس از پایان داستان، گیج و کلافه شدم. حس کردم حق با استادم است، اما هنوز مطمئن بودم که نکتهای هست که من متوجه آن نشدهام. وقتی شروع به تحقیق کردم، سرانجام پیام اصلی کتاب را درک کردم. پیام اصلی کتاب برخلاف باور اولیه من است، اما باید اعتراف کنم که کامو بهطرز ماهرانهای فلسفه خود را در قالب داستان ارائه کرده است. فلسفه پوچیگرایی بر این باور است که انسان با هدف از پیش تعیینشده به دنیا نمیآید، بلکه ابتدا وجود پیدا میکند و سپس برای یافتن هویت و معنا، ارزشها و قراردادهایی برای زندگی خود ایجاد میکند. بعضی از مسائل ممکن است ذاتاً ارزش خاصی نداشته باشند، اما به دلیل قراردادهای اجتماعی، اهمیت پیدا میکنند. برای مثال، عزاداری بر عزیزان ذاتاً معنای خاصی ندارد، چون مرگ بخشی از زندگی است، اما بشر بین خود قراردادی بسته است که هنگام فقدان عزیزان باید عزاداری کرد. کتاب نشان میدهد که پذیرفتن این فلسفه، عواقبی هم دارد؛ زیرا شکستن سنتها و قراردادهای اجتماعی همیشه با مقاومت مواجه میشود. «بیگانه» کتابی سختفهم و گاه کلافهکننده است. برای درک بهتر آن، ابتدا باید فلسفه پوچیگرایی را شناخت، سپس داستان را خواند. هرچند شخصاً با این فلسفه همسو نیستم، اما دیدگاه و زاویه دید جدید و جالبی برای مشاهده مسائل به من ارائه داد. اکنون میفهمم چرا این کتاب را شاهکار میدانند. چون برای پوچی گرایی راه حل ارائه داده و میگه نیاز نیست برای خودت معنی بسازی بلکه با پذیرفتن بی معنی بودن زندگی، آزادانه زندگی کن. و به دلیل همین فلسفه جدیدی که ارائه داد کتابی منحصر به فردی است. از نظر من، میتوان آن را «شاهکار بیمحتوا» نامید، چرا که پیام اصلی آن نیز همین است: سادگی و یکنواختی روایت، حامل فلسفه عمیقی است که در پس آن نهفته است. توصیه می کنم قبل از مطالعه این کتاب فلسفه اگزیستانسیالیسم را اجمالی مرور کنید تا بتوانید بهتر داستان را درک کنید. محسن محب
شاید به نظر بعضی ها اینجور کتاب ها اصلا سر و ته ندارن یا منظور خاصی ندارن اما این کتاب خیلی خوب فلسفه پوچ انگاری رو توضیح داده شرایطی که شاید خیلی از ماها تو دوران کرونا تجربه کرده باشیم عادت کردن بی کاری و بی تفاوتی که باعث میشه دلمون نسبت به همه چیز بی تفاوت بشه چه مرگچه زندگی چه خندیدن چه گریه کردن و احساس بکنه هیج روحی تو بدنش نیست اما خیلی از ماها به پوچگرایی عادت نداریم به همین خاطر بعد یه مدت احساس میکنیم یه چیز مهم از زندگیمون رو از دست دادیم و دوباره سعی میکنیم بهتر زندگی کنیم و دنبال روحمون میگریدیم و به زندگی برمیگدیم و آلبرکامو این شرایط رو به خوبی به تصویر کشیده با مردی که اصلا طعم خوبی های زندگی رو نکشیده و قلبش رو به سمت خوبی ها بسته و روحش رو از دست داده عالبی بود از یه جایی به بعد تند تند خوندمش و اصلا نتونستم کتابو زمین بذارم عالی بود
اسپول : از خوندنش لذت بردم درواقع مثل همه رمانها کامو سعی کرده بود فلسفه یگانگی توی رمان ساده و جذاب در قالب یک داستان روزمره نشون بده خیلی جاهاش برام قابل درک بود، روسو یه شخصیتی بود که دقیقا همون چیزی بود که میگفت و همون چیزیو باور میکرد که دیگران درباره خودشون میگفت اینکه همیشه تنها بود بهش کمک میکرد توی شرایط خیلی سخت خودشو با فکرای بی ربطی که اونو از موضوع اصلی دور میکرد اروم کنه اره خیلی بی احساس بود ولی کسی که تنها باشه به این مرحله میرسه و این قابل درکه... احساس و عشقش نسبت به ماری خیلی جالب بود دوست داشتنش و نشون نمیداد ولی ماری میدونست کنارش خوشبخته ?
به نظر من تلاش کامو برای اثبات بیمعنا بودن دنیا خودش نشان از معنا دار بودن آن داره کامو برای چه مینوشت؟ برای اثبات بی معنایی دنیا و زندگی؟ این موضوع خودش به زندگی کامو معنی و مفهوم میبخشه، زندگی کامو برخلاف آنچه در نوشتههایش ادعا میکند، هدفمند است: تلاش بر بی معنا و بی هدف جلوه دادن زندگی گرچه شاید هدف قشنگی نباشه، اما بالاخره هدفه و به زندگیش معنا بخشیده برای کامو مهم بوده که مردم چه طوری فکر میکردند و برای همین از بیتفاوتی مینوشته، اما در اصل خودش بیتفاوت نبوده
قلم کامو بسیار منحصر به فرد است. وقایع را به خوبی از چشم یک پوچگرا نشان داده است و این به جهانبینی خواننده بسیار کمک میکند. قسمتهایی که کاراکتر اشاره میکرد که کارهایش نیکو بوده است اما از دید دادگاه پنهان میماند و یا کارهایش از نظر خودش دلیل منطقی دارد و ... این ها همه به درک چند وجهی انسان از وقایع جهان کمک میکند و در نتیجه قضاوت را از همیشه سختتر میکند.
کتابی بسیار ارزنده از نظر من از ابتدا که شروع به خواندن کنید حس تشویش و اضطراب رو در اون متوجه میشید و تا پایان داستان هم نگهش میدارید. توصیفات به اندازه و زیبا وصف شخصی که به هیچ چیز اهمیت نمیدهد حتی عشق و حالات روحی کاملا ثابتی در شرایط مختلف داره. نسخه چاپیای که از این کتاب دارم فقط ۵۰ صفحه در ابتدایش توضیح و نقد و تمجید سایرین از کتابه که البته من توصیه میکنم این موارد رو آخر بخونید و صاف به سراغ فصل ۱ برید.
کتاب جالبی بود. ترجمه فوقالعاده خوبی هم داشت و به شدت روان بود. به نظر من نویسنده به طرز خارقالعادهای تونسته کاری کنه که خواننده تا حد زیادی احساسات مورسوی رو درک کنه. اسم کتاب هم هوشمندانه انتخاب شده. قضات، دادستان و هیئت داوران با مورسو مثل یک انسان شده و بیگانه رفتار میکردن. شاید اگر احساسات و اعمال مورسو رو از طریق علم روانشناسی مورد بررسی قرار میدادند،حکم دیگهای صادر میکردن.
ترجمهی فصل اخر فاجعهست، پر از جمله های طولانی بهم ریخته که فعلشون با فاعلشون همخونی نداره یا بعضی وقتها اصلا فعل ندارن، واقعا یکی باید جای علائم نگارشی رو روی کیبورد به مترجم نشون بده خود کتاب هم از نظر ادبی چیزی نداره اما دیدگاه خاصی رو ارائه میده، بنظرم موقع خوندنش نباید جای شخصیت اصلی قرار گرفت و بیرون رو دید، بلکه باید از توصیفاتش کرد تا خود شخصیت رو شناخت
رمان فضای سرد و افسرده ای داره که با حجم انبوهی از بی احساسی و بی تفاوتی کارکتر اصلی میگذره یه جورایی فرد تهی و خالی از احساس اندوه و شادیه و دلیل مشخصی برای این امر وجود نداشت،به نظر من اسم بیگانه واقعا برازنده این اثره چون کارکتر اصلی با خودش با دیگران و حتی جامعه بی تفاوت بود و اینطوری بود که هی آدم با خودش میگفت مگه میشه مگه میشه انقد آدم پوچ و تهی باشه از هرچی.
یک وقت تلف کن تمام عیار نه شروع خوبی داشت نه نه روند خوبی و نه پایان خاصی یک پوچی ادامه دار اتفاقاتی ساده که بارها و بارها روایت همان اتفاق تکرار میشود مردی بی احساس از مرگ مادرش متاثر نمیشود روز بعد از خاکسپاری دنبال عیاشی میرود بی دلیل کسی را میکشد و بعد با مرور چندین باره این ماجرا در زندان و دادگاه و بدون هیچ واکنش و احساسی نسبت به زندگی و مرگ نهایتا اعدام میشود خب که چی؟