مامان به خودش میبالد که پارسال مجبورم کرد توی دفتر «وقایع نگاری» بنویسم چون حالا رفته یک دفتر دیگر خریده است.
یادتان هست گفتم اگر یکی از آن بچهها مرا با چنین چیزی که رویش نوشته «دفتر خاطرات» ببیند، چه فکری میکند.
حالا رودریک فهمیده که من دفتر دیگری هم دارم. بهتر است این یکی را قایم کنم. چند هفته پیش، او دفتر پارسالم را پیدا کرد که این خودش یک فاجعه بود. لطفا نخواهید تعریف کنم که چه اتفاقی افتاد.