

کتاب به سپیدی یک رؤیا
نسخه الکترونیک کتاب به سپیدی یک رؤیا به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره کتاب به سپیدی یک رؤیا
صورتش را در تاریکی شب نمیدیدم، اما رد اشک روی گونههایش برق میزد. - هنوز نرفته دلتنگ بقیع شدهام. از مدینه هم که بروم نیمی از من اینجا میماند. - فاطمه جان من هم دلم برای بقیع تنگ میشود. برای مدینه النبی... برای مزار پیامبر... دستش را بر مزار پیامبر کشید: شاید دیگر زیارت پیامبر قسمتمان نشود... دستش را گرفتم: کم مانده پیمانه عمر من پر شود، اما تو که قرار نیست تا ابد در خراسان بمانی. جوابم را نداد. گفتم: فقط برای دیدن ابوالحسن میروی، یا قرار است برای همیشه در خراسان بمانی؟ - فقط خدا میداند...
نظرات کاربران درباره کتاب به سپیدی یک رؤیا