بیگانه یک اثر کلاسیک است. یک اثر منظم و آراسته است. اثری است که در موضوع بیهودگی و پوچی و نیز به ضد آن ساخته شده است. آیا همۀ آنچه را که نویسنده از ساختن چنین داستانی میخواسته همینها بوده است؟ من نمیدانم. ولی این عقیدۀ خوانندهای است مثل من که ابراز میدارم.
اما این اثر خشک و خالص را که در زیر ظاهری درهمریخته و نامنظم مخفی شده است، این اثری را که وقتی کلید فهمش را در دست داشته باشیم اینقدر کم پوشیده میماند، این اثر را چطور باید طبقهبندی کرد؟ من نمیتوانم آن را یک حکایت بدانم. چون حکایت در همان زمانی که نقل میشود و طبق آن، بهوجود میآید و نوشته میشود. و در آن اصل علیت جانشین جریان تاریخی قضایا میگردد. آقای کامو آن را «داستان» نامیده است. با این همه داستانی است که ظرف زمان مداومی اتفاق میافتد و وظیفهای دارد و حضور زمان در آن غیر قابل برگشت بودن زمان را نشان میدهد.
ژان پل سارتر