هنگامی که از من معنای هرمنوتیک را میپرسند، معمولاً تنها به این گفته بسنده میکنم که هرمنوتیک یعنی تفسیر. گاهی گفته خود را با افزودن این مطلب تکمیل میکنم که هرمنوتیک به نظریههایی راجع به تفسیر درست متون میپردازد. «هرمنوتیک» و «تفسیر» از واژه یونانی یکسانی مشتق شدهاند. «هرمنوتیک» واژهای مرسوم در زبان انگلیسی نیست، اما «تفسیر» هست. نیک آگاهیم که در بسیاری از زمینههای مطالعاتی مفسران و تفسیرهایی وجود دارند. کسی مفسر رمان، شعر، نمایشنامه و فیلم است و کسی دیگر مفسر کتاب مقدس، تورات، قرآن، تائو ته چینگ و براهماسوترا. آیا باید این متون را تفسیر کرد؟ آیا جز تفسیر آنها کار دیگری هم میتوان کرد؟ کسی قانون را تفسیر میکند. بناست که دادگاه عالی قانون اساسی ایالات متحده را تفسیر کند. بازیگر نقشی را که باید به تصویر بکشد تفسیر میکند و آهنگساز قطعهای از موسیقی را. ما نیز بهخوبی از نظریههای متفاوتِ تفسیر آگاهیم. کتاب فنّ شعر [بوطیقا] ارسطو به ما میگوید که چگونه تراژدی یونانی را تفسیر کنیم؛ او حتی برخی قواعد را نیز در این باره عنوان میکند. نقد ادبی نظریههای بسیاری را درباره تفسیر متون ادبی پرورانده است. به نظر میرسد بیش از آنچه گمان میکردیم درباره هرمنوتیک میدانیم.
دانشمندان طبیعی طبیعت را تفسیر میکنند یا تبیین؟ آیا آنها دادههای گردآمده از تجربیات را تفسیر میکنند؟