دور دهان خرس کوچولو عسلی و خامهای شده بود. صورت خرس کوچولو کثیف شده بود و باید تمیز میشد؛ اما او بعد از خوردن خوراکیها خواست که از خانه بیرون برود. او به مادرش گفت: مامان من میخواهم بروم بیرون بازی کنم. مادر خرس کوچولو گفت: پسرم . صبر کن تو باید اول صورتت را تمیز کنی و بشویی ببین چقدر صورتت کثیف شده. این طوری که نمیشود بیرون بروی. خرس کوچولو گفت: نه نمیخواهم صورتم را بشویم بعد به سمت در دوید و از خانه بیرون رفت.