فصل زمستانم از راه رسیده بود و برکه وسط دهکده یخ زده بود.
اما خانوم خرگوش با وجود سرمای هوای یک کار جالب کرده بود. او در خانهاش یک گل خانه کوچک درست کرده بود و درآن گوجهفرنگی کاشته بود. گوجهفرنگیهای خانم خرگوش رسیده و خوشمزه شده بودند. خانم خرگوش به پسرش خرگوش کوچولو گفت: «پسرم این اولین باری است که ما در زمستان گوجهفرنگی داریم. ما باید کمی از این گوجهفرنگیها را به همسایهمان خانم خرس بدهیم. بیا این سبد گوجهفرنگی را ببر و به خانم خرس بده.»