سالهاست که با آمدن تکنولوژی، نامههای کاغذی جای خود را به نامههای الکترونیک دادهاند. نامه رسانها در لابلای تاریخ گم شدهاند و عاشق و معشوق های زیادی از تبادل نامههای کاغذی به تبادل پیام در صفحات مجازی پناه آوردهاند. اما هنوز هم خواندن داستان های لطیف و عاشقانهای که از یک نامه کاغذی شروع شوند میتواند حالمان را در این عصر دیجیتال خوب کند. رمان پستچی نوشتهی چیستا یثربی یکی از همان داستانهاست. این کتاب قصهی عشق دختر جوانی به پستچی محل است که با همه سختیها برای عشق خود میجنگد. این رمان کوتاه و زیبا دقایق لذت بخشی را برای خوانندگان خود میسازد.
درباره کتاب پستچی
داستان پستچی در ابتدا در صفحه مجازی اینستاگرام چیستا یثربی منتشر شد. او میگوید قرار بود که این داستان تنها یک قسمت داشته باشد و آن هم در صفحه مجازی او باشد اما بعد یثربی متوجه شد این داستان توجه مخاطبان و قصه دوستان را به خود جلب کرده است و تصمیم گرفت که تا انتهای آن را به شکل قسمتی بنویسد. یثربی در یکی از مصاحبه های خود گفته است: «به نقل از یک سایت اقتصادی معتبر مردم هر روز صبح بهجای اینکه اول قیمت طلا و ارز را چک کنند، میرفتند در صفحه مجازی چیستا یثربی تا قسمت تازهای از داستان پستچی را بخوانند.»
داستان پستچی نمایی واقعی از زندگی چیستا یثربی است. او خود راوی این رمان عاشقانه است و به زبانی ساده و شاعرانه با لحنی صمیمی داستان را از زمانی که دختری 14 ساله بوده است شروع میکند. چیستای 14 ساله روزی اتفاقی در خانه را باز میکند تا نامهای را از پستچی بگیرد و در آن لحظه عاشق پستچی محل میشود. بعد از اولین دیدارش با پستچی، چیستا دیگر هوش از سرش میرود و به دنبال بهانهای است تا دوباره پستچی را ببیند. او هر روز برای خودش نامه مینویسد و به آدرس خانه خودشان پست میکند تا یک بار دیگر پستچی بیاید زنگ خانه را بزند، از او امضا بخواهد و چیستا بتواند یک لحظه او را ببیند. اما یک روز پستچی جوان که چیستا عاشقش شده بود نمیآید و پستچی پیری جای او در خانه را میزند. روزها و سالها میگذرد و چیستا پستچی جوان را فراموش نمیکند، او هر روز به پسر جوان، به پیک الهیش فکر میکند. تا اینکه روزی به شکل تصادفی اتفاقی عجیب برای چیستا میافتد و این شروع داستان عاشقانه اما تلخ اوست، داستانی که در دل جنگ برای دختری 18 سالهی این رمان اتفاق میافتد.
چیستا یثربی؛ نویسنده و کاگردان
چیستا یثربی نویسنده و کارگردان تئاتر و سینما در ۲۷ مهر سال 1347 در تهران متولد شد. او، فرزند دوم خانواده ای تحصیل کرده است. مادرش داستان نویس بود و پدرش هم گاهی دست به قلم میشد.
یثربی فارغ التحصیل رشته روانشناسی از دانشگاه الزهرا تهران است و مدتی در همین دانشگاه به تدریس مشغول بود. او مدرک دکترای خود را از کانادا گرفت.
چیستا یثربی در مصاحبهای که سال 76 با مجلهی پیام زن انجام داده است نکات جالبی دربارهی فعالیتهای خود بیان میکند. طبقه گفتههای خودش، یثربی فعالیت حرفهایش در تئاتر را سال 1368 آغاز کرد. او برای یادگیری تئاتر از کلاسهایی که توسط جهاد دانشگاهی دانشگاه الزهرا و فرهنگسرای نیاوران برگزار میشد، استفاده کرد. یثربی دورههای اولیهی بازیگری وکارگردانی را در کانون تئاتر بانوان یاد گذرانده است. یثربی در ادامه صحبت هایش در این مصاحبه گفته است که در همان زمان «اتاق آینه» را با همکاری بهزیستی راهاندازی کرده است که از سال ۷۲ تا سال ۷۴ طرح موفقی بوده است. یثربی توضیح داد که یکی از دلایل موفقیت این طرح این بوده است که سوژهی آن از مردم و اغلب از مشکلات آنها بوده است. او بیان کرده است: «کار ما حل مشکلات به وسیله اجرای تئاتر بود. بعد از آن «دادگاه جادویی» را کار کردم و بعد «جمعه دم غروب» و بعد «سرخه سوزان» که در جشنواره سیزدهم فجر به عنوان کار برتر شناخته شد و در جشنواره چهاردهم هم به عنوان بهترین متن در باره «زن در عرصه انقلاب» شناخته شد.»
یثربی در شهریور ماه سال 1375 مشغول کار روی «پهلوان ریزه» بود، این متن به گفته خودش درباره آدمهایی است که به چشم ما آدمهای معمولی هستند و شاید خیلی وقتها آنها را نمیبینیم. مسئله اصلی کار تئاتر برای یثربی آدمهای جامعه هستند، آدمهایی که به گفته او استعدادهای بی انتهایی در وجودشان قرار دارد. انگیزهی اصلی او برای پرداختن به کار تئاتر، مردم و زندگی آنهاست.
چیستا یثربی بعد از کارگردانی نمایش «میهمان سرزمین خواب» وقفهای ۸ ساله در کار کارگردانی تئاتر داشت. از آثار نمایشی برجسته او میتوان به نمایش جنایت و مکافات اشاره کرد که در چند جشنواره خارجی اجرا شد و جایزه بازیگر اول را هم کسب کرد. داستان پستچی که داستان واقعی زندگی اوست، باعث تحول صفحه مجازی یثربی و حتی آشنایی بیشتر و گستردهتر افراد و گروههای کتابخوان با او شد.
چیستا یثربی در آثار خود دو فیلمنامه، چندین نمایشنامه و کتاب نوشته است که هیچ کدام به اندازهی پستچی شهرت ندارد.کتاب پستچی در 120 صفحه توسط نشر قطره منتشر شده است و تا سال 98 به چاپ هفدهم خود رسیده است که این نشان دهنده توجه و استقبال زیاد از این کتاب است. از فیلمنامه های چیستا یثربی میتوان به فیلمنامه فیلم «دعوت» به کارگردانی «ابراهیم حاتمی کیا» و «عکس دسته جمعی با خانم بزرگ» به کارگردانی «سیما تیرانداز» اشاره کرد.
یثربی حدود 15 نمایش را روی صحنه کارگردانی کرده است که از میان آنها «زنی که تابستان گذشته رسید»، «سرخ سوزان»، «بانو و مرد مرده »، «دخترک شب طولانی و راحیل»، «زندگی شاید»، «عاشقانه تا 8 بشمار»، «برخورد نزدیک از نوع آخر»، «هتل عروس»، «چشمهایش میخندد»، «محاله که فکر کنید این طوری هم ممکنه بشه»، «آخرین پری کوچک دریایی»، «دو مرد و دوز ن در آکواریوم و شعبده و طلسم»، «زنان مهتابی، مرد آفتابی» و «دو مرغ آخر عشق» روی فیدیبو در دسترسند.
یثربی ترجمههای خوبی هم انجام داده است که بعضی از آنها از جمله «کفشهای آبنباتی» اثر جوان هریس، «داستانهای بیدل شاعر» نوشتهی جی.کی.رولینگ و «سرزمین تازه» نوشتهی اکهارت تول روی فیدیبو قابل دانلودند.
کتابهای چیستا یثربی پس از انتشار پستچی معروف شد و مخاطبان از آنها استقبال کردند. «کوتاه کردن موی مرده»، «خواب گل سرخ»، «از خواب تا مهتاب»، «شیدا و صوفی» و«من آناکارنینا نیستم» مشهورترین آثار این نویسندهاند که روی فیدیبو قرا دارند. برای خرید اینترنتی نسخه صوتی و الکترونیک (پی دی اف pdf ) کتاب پستچی که مولف آن چیستا یثربی است کافی است از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو اقدام کنید.
در بخشی از کتاب پستچی میخوانیم
عاشق شدن، سخت است. عاشق ماندن، سخت تر. آدم شاید در یک لحظه عاشق شود، ولی یک عمر، طول میکشد که عشقش را از یاد ببرد، به خصوص عشق اول را. روی موتور نشسته بودم، نیمه شب بود. از امام زاده برمیگشتیم.
ناگهان حسی به من گفت که بعضی چیزها را نمیتوان به تقدیر و سرنوشت سپرد. باید به خاطرش جنگید! یک حس آنی بود. ولى يقين داشتم که با دعا و صبر، هیچ چیز خود به خود حل نمیشود! مادر علی، دخترخواهرش را به من ترجیح میداد. مادر من، حال خوبی نداشت و پدرم، هنوز موضوع را باور نکرده بود و فکر میکرد این ها خیال پردازی های دختر شاعرمسلکش است! اگر میدانست جدی است، واویلا! میشناختمش! گفتم:«على بيا کاری کنیم گشت ما را بگیرد!» علی، ناگهان ایستاد.«چی گفتی؟» گفتم:«دو تا از هم کلاسی های منو، گشت با هم گرفت، بعد از پدر و مادرشون خواست که اونا رو عقد هم کنن! استاد منم میگه، وقتی عقد هم بشید، دیگه دشمنی ها یادشون میره و کم کم عادت میکنن».
برای اولین بار بود که زیر نور ماه، لبخند علی را دیدم! دلم لرزید. به قول آن شاعر«سیلویا پلات»، ماه اگر میخندید، شکل تو میشد! اول لبخند و بعد با صدای بلند. خنده اش، مثل طعم آب نبات در دهان بود! گفت: «تو محشری به خدا! گفتم از تنور درت میآرم، اما این جوری؟» گفتم:«مگه چشه؟» گفت:« آبرو ریزیه! به بچه هامون چی بگیم؟ بگیم خلاف میکردیم به زور عقدمون کردن؟!» گفتم:«عشق خلافه؟» گفت:«نه قربونت برم، راهش این نیست!» به او گفتم نگه دار تعجب کرد. دوباره با صدای بلند گفتم:«نگه دار حالم بده.» از موتور پایین آمدم و لب جاده، زیر یک کاج دراز کشیدم. گفت: «خوابت می آد؟» گفتم:«نه منتظر کمیته ام که بیاد!» گفت: «خودتو لوس نکن، بلند شو!» گفتم:«من لوس نیستم.عاشقم و به خاطرش هر کاری میکنم.» گفت: «من میرما.» گفتم:«منم جیغ میزنما!»نمیدانم خداخواست با بنده ی خدا! همیشه آن قسمت جاده، گشت کمیته را دیده بودم. برادری پیاده شد و گفت: «این وقت شب؟ به به! این جا، چه خبره؟» على سلام داد و گفت: «من پستچی محل ایشونم. تو راه امام زاده دیدم شون. ماشین نبود. گفتم برسونمشون.» برادر گفت:«راست میگن خواهر؟» گفتم:«برادر، بده آدم با پستچی سابق شون دوست شه؟ ما فقط میخواستیم یه جا تنها باشیم و حرف بزنیم. مگه بده آدم عاشق شه برادر؟» اولین بار بود که على باخشم به من نگاه کرد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 675.۲۰ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 120 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۰۰:۰۰ |
نویسنده | چیستا یثربی |
ناشر |