داستانی از مصر باستان داریم. ازیریس، خدای نباتات، از آن رو که ابژهی عشق و تحسین کیهانی است، حسادت برادرش سِترا برمیانگیزد. سِت او را در تابوتی زندهبهگور کرده است، که بعد به دریا افکنده میشود. ایزس، الههی نباتات، جسد وی را مییابد، تحلیلرفته در سواحل بابل، و او را به درختی میبندد. ایزس جسد را پنهان کرده، اما ست او را مییابد و تکهتکه میکند، و سپس تکههای او را در سرتاسر خاک مصر میپراکند. ایزس تمام تکهها را بازمییابد، مگر ذکرش را. با این حال، وی به سبب در اختیار داشتن مواهب جادویی، قادر میشود از ازیریس فرزندی به دنیا آورد، هوروس. از آن پس، در مواقع جشن، شاه حاکم مصر بازنمود هوروس است و شاه مرده را ازیریس میگویند. این داستان میتواند پارادایم، یا الگوی نمونهوار اسطورهی باروری باشد.