یاد گرفتن پنج لغت خیلی وقت میبرد. هنری فکر کرد: من هیچوقت اینهمه لغت را یاد نمیگیرم. اما فردا چی؟ باید مارگریت دمدمی و جولی دردسر و کلر ناقلا را تماشا کند که شکلات شیری بزرگ را ملچ و ملوچ میخورند، در حالیکه او، هنری، باید دندانهای خالیاش را به هم بساید. به اضافهی یک هفته بیتلویزیونی! هنری نمیتوانست مدتی طولانی بدون تلویزیون سر کند. انگار سرنوشت شوم او را محکوم کرده بود که بدون شیرینی و تلویزیون بماند. اما صبر کن! چهطوری میشد بدون یاد گرفتن دیکته، آن شکلات شیری بزرگ را صاحب شد؟ ناگهان فکر محشری به ذهنش رسید. کار خیلی راحتی بود. چرا تا به حال به این فکر نیفتاده بود؟ او کنار کلر ناقلا مینشست. کلر همیشه دیکتهاش بیست بود. تنها کاری که باید هنری میکرد، این بود که زیر چشمی به ورقهی او نگاه کند. اگر صندلیاش را درست میگذاشت، راحت میتوانست از روی دست او بنویسد. اصلاً هم از روی برگهی او کپی نمیکرد، فقط نوشتهی خودش را دوباره چک میکرد. هنری زلزله فکر کرد: «من یک نابغهام!»
فرمت محتوا | epub |
حجم | 3.۷۴ مگابایت |
تعداد صفحات | 69 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۲:۱۸:۰۰ |
نویسنده | فرانچسکا سایمون |
مترجم |