تاریخ، سپیدهدم یکی از روزهای ماه مارس سال ۴۷۶ بعد از میلاد مسیح را مینویسد که رییس سوارهنظام، «اسپوریوس تیتوسماما» سوار بر اسبی که از فرط خستگی نزدیک به مرگ میباشد، خود را به ویلای تابستانی امپراطور در ییلاق که ضمنا اقامتگاه زمستانی امپراطور نیز هست، میرساند. از اسب پایین میپرد. سر و وضع او بسیار کثیف است و دور بازوی چپش یکپارچه خونآلود پیچیده شده است. با زحمت زیاد چند قدم برمیدارد. سکندری میخورد و عده بیشماری مرغ و خروس قدقدکنان از جلوی او فرار میکنند. چون کسی را در آن حوالی پیدا نمیکند، باعجله وارد ویلا میشود. بالاخره به اتاق امپراطور داخل میشود. در نظر اول حتی این مکان هم بهنظر او ویران و خالی از سکنه میرسد. در اینجا فقط چند صندلی زهوار دررفته و نیمهشکسته و کنار دیوارها مجسمههای نیمتنه پر ابهت از شخصیتهای تاریخی، متفکرین، و شعرای رم قدیم با قیافههایی که بهطور اغراقآمیز جدی و عبوس هستند، نظر او را جلب میکند.
اسپوریوس تیتوسماما: آهای! آهای!
سکوت. بالاخره رییس سوارهنظام پس از مدتی متوجه میشود که در طرفین دری که در قسمت وسط عقب صحنه قرار دارد، دو پیشخدمت سالخورده و موسفید، کاملاً خشک و بیحرکت، مثل دو مجسمه ایستادهاند. این دو نفر «پیراموس»و «آشیلس» هستند که از سالها پیش تاکنون در خدمت امپراطوران بودهاند. رییس سوارهنظام از دیدن این دو هیکل پر ابهت جا میخورد و با تعجب به آنها خیره میشود. بعد وحشت میکند.
متن خوبی ست، هم برای کتابخوان ها و هم برای کسانی که قصد کارگردانی دارند بسیار حرف برای گفتن دارد، به شرطی که از لایه طنز رویی عبور کرده و حرف ها و نقدهای زیر متن ها رو بیرون بکشند...
5
کتابی بسیار عالی و بیپرده که در قالب طنز بسیار کوبنده و صریح سخن میگوید.بسیار دوست داشتم و خوندنشو حتما پیشنهاد میکنم.
5
نمایشنامه طنزی که از صمیم دل لبخند رو به روی لب میاره و البته خاطره خوشش به زودی آدم رو ترک نمی کنه
5
واقعا خوب بود...دلنشین و شخصیت پردازی جالب و پر از طنازی های خوب?