مرا به جوشش دریاچههای یخ بسپار
که مثل معجزه در خواب هوشیار شدند
مرا به گردش گردونههای گرم آهنگ
که در درخشش خورشید رهسپار شدند
به سوی صاعقه، رگبار، آرزو، آواز
به سوی وسعت بیرنگ بیغبار شدند
مرا به شهر عقابان بینقاب ببر
که عین آینه در اوج نور یار شدند
کتاب آبی مهتاب را ورق بزنیم
به یاد آنهمه کوکب که داغدار شدند
حضور صاعقه در قلب شب مبارک باد
به عاشقان که چنین چشم انتظار شدند