خاطراتمان را که به تدریج محو میشوند
به کلی به فراموشی خواهیم سپرد...
کنارشان خواهیم زد...
آرزوهامان همراه با برف آب خواهد شد،
و بذر رؤیا افشانده خواهد شد،
رؤیاهای امروزمان:
سپیدههای ناگاه که با خنده به استقبالشان رفتیم،
سپیدههایی که همه میبینندشان، که هیچ کس آنها را
در کنار یکدیگر، شانه به شانه همدیگر نظاره نخواهد کرد،
خوبِ من... هیچ اشکی فرو نخواهد ریخت...
و با خاطرهها نیز
هیچ ندامت و افسوسی شکل نخواهد گرفت،
و در لحظه دیدارمان
سکوت به اشباح مجالی برای پرسه زدن نخواهد داد،
و اگر اَشکالِ خاکستری در عمق آب
غرق گردند، سطح دریا هیچ متلاطم نخواهد شد،
و ما از این همه، هیچ نخواهیم دید.