روزی که حاتم به دنیا آمد شش هزار طفل در آن روز به دنیا آمدند. طی دستور داد شش هزار دایه تهیه نموده طفلهای تولد شده را به خرج طی پرستاری کنند و چهار دایه برای حاتم گرفت. ولی حاتم شیر نمیخورد. طی منجمان را طلبید و دستور خواست. عرض کردند: «این پسر در عالم در سخاوت بینظیر است، تا اطفال تولد شده شیر نخورند او نخواهد خورد.»
شاه دستور داد اطفال را در یک عمارت جمع نمودند تا آنها شیر بخورند و حاتم هم شیر بخورد.
بعد از آن که بزرگ شد همیشه با آن اطفال در سر یک سفره غذا میخورد تا به دوازده سالگی رسید دست خود را از بخشش بازنمیداشت؛ مسافران را طعام میداد، به فقرا بذل و بخشش مینمود تا شهره آفاق شد.