خانه غرق ظلمات بود.
وات بعد از آنکه متوجه شد درِ جلویی قفل است، به درِ پشتی رفت. نمیتوانست درست زنگ یا در بزند، چون خانه در کام تاریکی بود.
وقتی دید درِ پشتی باز است، البته نه چهارطاق، بلکه با کلون افتاده، توانست وارد خانه بشود.
وات از اینکه میدید درِ پشتی، که آن اواخر قفل میشد، حال باز است، تعجب کرد. در این مورد دو دلیل احتمالی به ذهنش رسید. نخست اینکه دانش فنیاش در باب درِ قفلشده، که بهندرت نقصان و خطا به آن راه پیدا میکرد، در این مورد خاص نادرست بود، و اینکه درِ پشتی، وقتی وات متوجه قفل شدنش شده بود، قفل نشده، بلکه باز بود. و دوم اینکه درِ پشتی، وقتی وات متوجه قفل شدنش شده بود، واقعا قفل شده بود، اما بعدا به دست کسی باز شده بود، از داخل خانه، یا از بیرون، همان موقع که او، وات، از درِ عقب به سمت درِ جلو، و از درِ جلو به سمت درِ عقب میرفت، جلو و عقب.از بین این دو توضیح، تصور وات این بود که دومی را ترجیح میدهد، چون زیباتر بود. چون اگر کسی درِ عقب را باز کرده بود، چه از داخل، چه از بیرون، آیا او، وات، نوری نمیدید، یا صدایی نمیشنید؟ یا شاید هم قفل در باز شده بود، از داخل، در تاریکی، توسط کسی که ساختمان را خوب میشناخت، با دمپایی، یا با جوراب و بدون دمپایی؟ یا از داخل، توسط کسی که بر پاهایش چنان تسلط ظریفی داشت که حین راه رفتن هیچ صدایی درنمیآورد؟ یا شاید هم صدایی بلند شده و نوری جان گرفته بود، و وات نه آن یکی را شنیده و نه این یکی را دیده بود؟