داستان «بهار کجاست؟» نوشته سید مهدی شجاعی است.
در آغاز این داستان میخوانیم:
«مادر خرگوش کوچولو گفت:
«بیدار شو! برفها دارد آب میشود. بالاخره بهار دارد از راه میرسد.»
خرگوش کوچولو با خوشحالی گفت:
«جانمی! یک همبازی تازه! میروم که او را ببینم.»
قبل از اینکه مادرش بتواند توضیح دهد که بهار یک همبازی نیست، خرگوش کو چولو جستوخیزکنان دور شد.
خرگوش کوچوول به یک گودال بزرگ و تاریک رسید. پیش خودش گفت:
«حتما بهار اینجا زندگی میکند.»
صدا زد: «سلام! کسی خانه نیست؟».