داستان «بچه شیر تنها نمیماند» نوشته راث براون و با تصویرگری کن بروان است.
این کتاب سرگذشت یک بچه شیر را در جنگل بیان میکند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«اکنون اول صبح است و شیر ماده، بسیار گرسنه است.
اما او قبل از رفتن به شکار، باید فرزندش را میان علفهای بلند پنهان کند تا بچه شیر از خطرهای اجتمالی محفوظ بماند.
شیرماده، فرزندش را پنهان میکند و راهی شکار میشود.
بچه شیر اینک کاملا تنهاست. یا اینطور فکر میکند.
او نمیتواند دسته شغالها را که در فاصلهای نه چندان دور اطراف او میچرخند، ببیند.
شغالها هم نمیتوانند او ار ببینند ولی فهمیدهاند که او آنجاست. پرا که ماد رش را در حال پنهان کردن او دیدهاند.
شغالها آرام آرام نزدیکتر میشوند»