من هشت نوه دارم که بین ششماه تا بیست و یک سال سن دارند و این کتاب را به آنها هدیه میکنم. وقتی میخواستم نگارش این اثر را شروع کنم، حس کردم که خوب است به آن ارزشی نمادین بدهم و آن را وصیتنامه ذهنی خودم تلقی کنم.
آخر من برای نوههایم درباره این جهان وسیع چه میتوانستم بگویم؟ این جهانی که پس از من همچنان مأوای نوههایم خواهد بود. چگونه کمک کنم تا این آگاهیها به آنها هم منتقل شود؟
بنا را بر این گذاشتم که با بچههای حدودا چهاردهساله صحبت کنم. بهعلاوه، روی سخن من در این کتاب با تمامی کسانی است که دوست دارند درباره جهانمان و سرگذشتش اطلاعاتی داشته باشند.
این کتاب حاصل گفتگوی من با یکی از نوههایم در شبهای تابستان است. ما زیر آسمانی پرستاره گفتگو میکردیم. روی صندلیهای راحتیمان ولو میشدیم و آسمان را تماشا میکردیم. در تمام مدتی که متن کتاب را نگارش میکردم، یاد و خاطره آن شبهای تابستان در ذهنم زنده میشد. در آن زمان، همراه نوههایم که حسابی سؤالپیچم کرده بودند، به آسمان خیره مینگریستیم و منتظر گذر ستاره دنبالهداری بودیم.
تماشای گنبد آسمان و احساس ِ بودن در میان اجرام آسمانی میل به بیشتر دانستن درباره جهان اسرارآمیزی را تقویت میکند که در آن به سر میبریم.