قصهی قدیمی فریسیا، شاهدخت مِرن، قصهی عجیبی است. روزگاری مردمْ آن را قصهای کودکانه میدانستند، ولی امروزه این قصه خیلی مهم شده است، زیرا نقش خیلی مهمی در زندگی گُلدی راث، پنجمین نگهبان موزهی دانت، بازی کرده است. فریسیا شاهدختی جنگاور، کماندار و شمشیرزنی چیرهدست و رهبری مادرزاد بود. او در یکی از خطرناکترین نقاط دنیا، یعنی در دربار سلطنتی مرن زندگی میکرد. در روزگار او دربار پر از توطئهها و دسیسههای مرگبار بود. در مرکز اغلب این توطئهها طبیب مخصوص شاه قرار داشت؛ زنی جاهطلب که در نهان جیرهخوار جنگسالار شورشی، گراف فُن ناگِل، بود. این پزشک با دستیاری چندین نفر از اعضای گارد سلطنتی، چند بار به جان فریسیا و پدرش، شخص پادشاه، سوءقصد کرد. فریسیا پس از جان به در بردن از این توطئهها ارتش کوچکی گرد آورد و با فن ناگل و پیروانش وارد نبرد شد. نتیجهی این نبرد هرگز روشن نشد. بعضی گفتهاند فن ناگل شکست خورد و با شمشیر فریسیا که در قلبش نشست، کشته شد. برخی نیز گفتهاند که فریسیا کشته شد و جانورانی که در میدان نبرد حضور داشتند تا در کنارش بجنگند، پیکر بیجانش را با خود بردند. از آنچه بر سر پزشک آمد، هیچ کس باخبر نشد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۹۹ مگابایت |
تعداد صفحات | 296 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۹:۵۲:۰۰ |
نویسنده | لیان تنر |
مترجم |