شاید طرح پرسش ِ فلسفه چیست؟ جز دیرهنگام و در ایام پیری و دورهی واقعگویی امکانپذیر نباشد. درواقع، کمتر اثری در این باب به تحریر درآمده و به قفسهها راه یافته است. این پرسش بههنگام بیقراریهای گاهبهگاه و در نیمههای شب رخ مینماید، زمانی که دیگر پرسشی برای طرح در ذهن نیست. این پرسش را پیش از این نیز طرح میکردند و دمی از طرح آن نمیآسودند، ولی این طرح پرسش زیاده غیرمستقیم یا ضمنی بود و بیش از آن، مصنوعی و انتزاعی؛ این پرسش را مطرح میساختند و با ضبط و مهار چنان گذرا از آن میگذشتند که مشخص بود چندان هم دستخوش آن نبودهاند؛ [ گویی ] چندان هم سر عقل نبودهاند. شوق و اشتیاق فراوانی برای فلسفهورزی داشتند و دربارهی چیستی آن از خود نمیپرسیدند، مگر از طریق اِعمال سَبْککسی از طریق ناسبک به این نقطه نمیرسید که بالاخره بتواند بپرسد: ولی واقعا این چه بود که تمام زندگیام را یکسره صرف آن کردم؟