همسایههای شما خانم ریحانه ادب، متفقالقول ادعا کردهند که شما باعث سلب آرامششون شدین.
واقعاً از دختری مثل شما بعیده، پدر خدا بیامرزتون هر جا دو کلوم صحبت میکرد، یکیش احترام به حقوق همسایه بود... فی الواقع منتظر هر جور شکایت بودم... جز این... همسایهها از گریه و زاری تون به تنگ اومدن... چیزی که باید بدونم و با دونستنش تکلیف همسایهها رو روشن کنم، زمان دقیق گریه و زاری شماس... لطفاً یا روز گریه کنین، یا شب... شب و روز که نمیشه!
به من یه ساعتی بدین که توی پرونده مکتوب و ثبت بشه، به همسایه ها اعلام بشه تا خواب و استراحتشونو با ساعتی که شما میدین هماهنگ کنن...
شنیدهم مجلس روضه میگیری و توی مجلس میگی حقتو خوردیم... اون یه قطعه زمین چیه که بخواییم بخوریمش.
اگر حرفات اثر داشت... تا الآن شهود اومده بودن دادگاه و شهادت داده بودن که باغ حق شماس.
چیزی به پایان مهلت داده شده نمونده خانم... شما گریه میکنین؟!... مرگ پدر سخته، اونم برای دختر... بفرمایین دستمال، اشکاتونو پاک کنین.